پر بازدیدترین
خبر های ورزشی
آمار سایت
امروز
-1
دیروز
-1
هفته
-1
ماه
-1
کل
-1
 
کد مطلب: 115457
پروژه ضدامنيتي «رفع فيلتر فيس‌بوک» را چه کسي کليد زد؟/ شبکه­ هاي اجتماعي و جنگ نرم؟
تاریخ انتشار : 1393/01/01
نمایش : 722

به گزارش پايگاه خبري تحليلي پيرغار، به نظر مي‌رسد پروژه نانوشته‌اي در دستور کار برخي نهادهاي خاص قرار گرفته تا زمينه براي پيگيري برخي سناريوهاي امنيتي – اطلاعاتي در کشور فراهم شود؛ پروژه‎‌اي که در گام اول و با توجه به حساسيت فضاي مجازي در ميان جوانان، اينترنت را هدف اصلي خود قرار داده است.

به گزارش رجانيوز، جرقه اول در اين زمينه را سايت شخصي اکبر هاشمي رفسنجاني زد. چند روز پس از روي کار آمدن رسمي دولت آقاي روحاني، سايت هاشمي رفسنجاني در اقدامي معنادار، جمله‌اي مثبت از او را که سال گذشته بيان شده بود بازنشر کرد.

 

 

اين سايت در مطلبي با عنوان «نظر هاشمي درباره فيس بوک چيست؟»، مسدود شدن اين شبکه اجتماعي در ايران را غيرقابل قبول دانست و به نقل از رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام نوشت: «امروز عصر انفجار اطلاعات است و اين مهم‌ترين تفاوت شرايط زماني براي انقلاب ما و انقلابهاي امروز منطقه است. قيام ?? خرداد را که مردم ما انجام داده‌‌اند و شهداي بسياري داشت در دنيا بسيار کم مطرح شد. روزنامه‌هاي خارجي تنها چند کلمه‌اي و آن هم حرف‌هاي رژيم را مي‌نوشتند اما اکنون وقتي يک خبرنگار به زندان مي‌رود در کل دنيا پخش مي‌شود. رسانه‌هاي آزاد و مخصوصاً سايت‌ها که درگير دولت نيستند گاهي هم با اغراق و بزرگ‌نمايي اين موضوعات را مطرح مي‌کنند. اين گونه انفجار اطلاعات ديگر بسته نمي‌شود البته عوارض بدي هم دارد اما ما برخلاف عده‌اي که فکر مي‌کنند اين جريان‌ها خطرناک است فکر مي‌کنيم اين جريان به سعادت بشريت کمک مي‌کند و چيز مبارکي در دنياست. امروز يک صفحه فيس بوک که هزينه‌اي براي مردم ندارد تبديل به موضوع خبري در تمام تلويزيون‌ها و دستگاه‌هاي دنيا مي‌شود.»

 

اما اين ابراز ارادت سايت هاشمي به فيس‌بوک پايان ماجرا نبود. روزنامه «هفت صبح» هم در يکي از شماره‌هاي اخير خود، تي‌تر و عکس نخست را به انتشار خبري درباره صفحه محمدجواد ظريف، وزير امور خارجه جديد کشورمان اختصاص داد و از فعاليت رسمي اين صفحه به عنوان صفحه ضخصي مسئول ديپلماسي ايران خبر داد.

 

فارغ از اينکه آيا فعاليت در يک سايت اينترنتي که بنا به هر دليلي در داخل کشور مسدود است و طبق قوانين، فعاليت در آن جرم محسوب مي‌شود، از سوي يک مقام رسمي آن هم در جايگاه بالايي مانند وزارت امور خارجه قابل پذيرش است يا خير، به نظر مي‌رسد همزماني اين رويداد‌ها خبر از يک برنامه مدون خبر مي‌دهد.

 

از سوي ديگر، روزنامه «فايننشال تايمز» در گزارشي در مورد محمدجواد ظريف، صفحه فيس بوک او را مورد توجه قرار داده است. اين روزنامه انگليسي نوشته است: «دو هفته پس از معرفي ظريف به عنوان وزير خارجه، اين ديپلمات کارآزموده ?? ساله، طرفداران زيادي را براي صفحه فيس بوک خود جذب کرده است. ظريف که نماينده سابق ايران در سازمان ملل بوده، چهار سال پيش به فيس بوک ملحق شد.»

 

پيش از اين نيز گزارش‌هاي متعددي در مورد صفحه‌هاي فيس بوک و توييتر منصوب به روحاني منتشر شده بود و حالا فعاليت‌هاي مجازي وزير خارجه جديد ايران مورد توجه قرار گرفته است.

 

يک سايت نزديک به دولت يازدهم هم درباره اين مساله نوشته است: «هم اکنون فرزندان و ديگر اعضاي خانواده? بسياري از مقامات کشوري و نيز برخي از مسولان رده پايين‌تر و همچنين بسياري از فعالان سياسي و تقريبا اکثريت فعالان مطبوعاتي و همچنين بسياري از چهره‌هاي شناخته شده? ديگر حوزه‌ها، صفحاتي به نام خود در فيسبوک دارند که هر از گاهي برخي از آن‌ها در رسانه‌ها هم بازتاب پيدا مي‌کند.»

 

اين مساله در حالي صورت گرفته که پيش از اين، مديريت شبکه اجتماعي فيس بوک صفحات مرتبط با جريان مقاومت مانند صفحات مرتبط با سيدحسن نصرالله، حزب الله لبنان و گروه‌هاي مقاومت فلسطيني و سوريه‌اي را نيز مسدود کرده بود.

 

 

به نظر مي‌رسد با توجه به رويکرد ضدارزشي و ضدايراني مديران فيس‌بوک و نقش آفريني اين شبکه اجتماعي در کودتاهاي مخملي مدرن، اصرار عجيب برخي سياسيون بر طرح موضوع لزوم رفع مسدوديت اين سايت در داخل کشور، مشخص مي‌کند که پروژه مشخصي در اين زمينه مورد اقدام قرار گرفته و احتمالا رفع فيلتر فيس‌بوک، گام اوليه در اجراي آن خواهد بود؛ پروژه‌اي که با توجه به سابقه استفاده از اين شبکه اجتماعي در جريان آشوب‌هاي خياباني سال ??، لزوم توجه ويژه مقامات امنيتي به اين مساله را گوشزد مي‌کند.

 

*شبکه­ هاي اجتماعي و جنگ نرم؟

 

نقش شبکه­ هاي اجتماعي مجازي در جنگ نرم چيست؟ شاخص­هاي جنگ نرم در فيس­بوک؟

 

جنگ نرم، راهبرد کنوني آمريکا و متحدان او در مقابله با جمهوري اسلامي ايران است. اين پروژه، حوزه­ها و ابزارهاي مختلفي دارد. يکي از ابزارهايي که نقش مهمي در پيشبرد پروژه جنگ نرم عليه ايران دارد، شبکه جهاني اينترنت است. در محيط اينترنت يکي از پديده­هاي مهمي که بسياري از کاربران را جذب کرده است، شبکه­هاي اجتماعي مجازي همچون فيس­بوک، توئيتر، يوتيوب و... هستند. در ميان اين شبکه­ها، پايگاه فيس­بوک از ويژگي­هاي خاصي برخوردار است و زمينه ارتباط چندجانبه فرد را با ابزارهاي نوشتاري، صوتي و تصويري فراهم مي­کند که به­تبع اين، مي­تواند نقش مهمي در ترويج شاخص­هاي جنگ نرم داشته باشد. بنابراين اين تحقيق، با روش تحليل محتوا و استفاده از تکنيک نمونه­گيري100 صفحه فارسي فيس­بوک طي يک دوره زماني چهارماهه بررسي شده تا مشخص شود پايگاه فيس­بوک چگونه در جنگ نرم نقش ايفا مي­کند و بيشتر چه شاخص­ها و مؤلفه­هايي از جنگ نرم را توسعه مي­دهد.

طرح مسئله

جنگ در معناي عام خود، تحميل اراده بر حريف است به­گونه­اي که حريف، رفتار مطلوب و مورد نظر کشور حمله‌کننده را در پيش گيرد. از دهه 1970 برخي از اساتيد برجسته علوم سياسي آمريکا همچون جوزف ناي، هارولد لاسول، جان کاليز و اعضاي مهم سازمان سيا و فرماندهان ارشد پنتاگون با تأسيس مرکزي به‌نام «کميته خطر جاري»[1] با طرح نظريه جنگ نرم، معناي متفاوتي از جنگ را وارد ادبيات سياسي و امنيتي دنيا کردند. هدف از اين کار، زمينه­سازي براي فروپاشي شوروي با ابزارهاي غيرخشونت­آميز و از درون اين کشور بود. بعد از حادثه 11 سپتامبر، بار ديگر اعضاي کميته گرد هم آمدند و اين کميته را براي تدوين راهبرد امنيت ملي آمريکا فعال کردند. در گزارشي که اين کميته به دولت جرج بوش ارائه کرد، جمهوري اسلامي ايران يکي از اهداف تهاجمي آمريکا اعلام شد که به لحاظ وسعت سرزمين، کميت و کيفيت نيروي انساني، امکانات نظامي، منابع طبيعي و موقعيت برتر جغرافيايي، نمي­توان از راهکار تهاجم نظامي براي سرنگوني آن استفاده کرد؛ بنابراين، تنها راه سرنگوني جمهوري اسلامي، استفاده از جنگ نرم عليه ايران است.[2]

آمريکايي­ها در جهت عملياتي­کردن جنگ نرم عليه جمهوري اسلامي ايران، طي سال­هاي اخير از ابزارهاي مختلفي استفاده کرده­اند. اينترنت به­عنوان رسانه­اي با قابليت انتشار محتواي صوتي، تصويري و متني، نقش مهمي در جنگ نرم آمريکا عليه کشورهاي هدف و از جمله عليه جمهوري اسلامي ايران داشته است. يکي از فضاهاي معروف اينترنت، شبکه­هاي اجتماعي مجازي است که توجه زيادي را به خود جلب کرده­اند. مي­توان گفت اين شبکه­ها در حال حاضر تا حد زيادي مساوي با اينترنت تلقي مي­شوند. پديده اينترنت و شبکه­هاي اجتماعي موجود در آن، جزو دستاوردهاي علمي پژوهشي غرب و آمريکا محسوب مي­شود و امروزه شبکه‌هاي اجتماعي بزرگ و پرطرفداري همچون فيس­بوک، توئيتر و يوتيوب رسانه‌هاي آمريکايي هستند. اساساً هويت اين پديده با فرهنگ آمريکايي پيوند خورده است. با توجه به فراگير شدن استفاده از اينترنت در جامعه ايران و عضويت پررنگ ايرانيان در شبکه­هاي اجتماعي مجازي، بررسي اينکه شبکه­هاي اجتماعي مجازي چه معاني و محتوايي را به فرد منتقل مي­کنند و اين معاني و محتوا چه نسبتي با ارزش­هاي اسلام و نظام جمهوري اسلامي دارند، ضرورت محسوب مي­شود. اولين گام در اين راه، شناخت بيشتر اين پايگاه­ها و تهديدات فرهنگي آن­ها و سپس چاره­انديشي براي مقابله با اين تهديدات به­ويژه در بين قشر جوان و مذهبي جامعه است. اين موضوع در ارتباط با خانواده­هاي نيروهاي مسلح و پاسدار که بايد حافظ ارزش­هاي دين و انقلاب باشند، اهميتي دوچندان دارد که در مرحله اول، همان جلوگيري از تهديدات فرهنگي و اعتقادي است و در مرحله دوم، توجه به بعد جاسوسي اينترنت و به­ويژه شبکه­هاي اجتماعي مجازي است. از آنجا که اين شبکه­ها از حمايت دولت آمريکا برخوردارند، بديهي است که در قبال اين حمايت بايد ياري‌دهنده سياست­هاي آمريکايي باشند.[3]

در بين شبکه­هاي اجتماعي مجازي، شبکه فيس­بوک يکي از پرطرفدارترين شبکه­هاست. برمبناي آخرين آمار تعداد افراد عضو فيس‌بوک از مرز 900 ميليون نفر گذشته است.[4] به تبع اين، درصد حضور ايرانيان در اين پايگاه نيز افزايش يافته است؛ اما مهم­تر از اين ارقام اينکه فيس­بوک در مقايسه با يوتيوب و توئيتر محيطي با قابليت­هاي چندگانه است و فرد در اين محيط يک سوژه منفعل نيست، بلکه اين محيط با قابليت­هاي موجود، کنش و تحرک فرد را در ابعاد مختلف برمي­انگيزد. شايد اين ويژگي­ها سبب جذب بيشتر افراد مي­شود. بر اين اساس، در اين تحقيق، نقش پايگاه فيس­بوک را به صورت موردي در جنگ نرم بررسي مي­کنيم. جنگ نرم مي­تواند در حيطه­هاي مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، امنيتي و... تجلي يابد. پرداختن به­هر يک از اين حوزه­ها نيازمند پژوهش مستقلي است. در اين مقاله به­دنبال اين هستيم که با استفاده از روش مطالعه تحليل محتوا، به اين سؤال پاسخ دهيم که صفحات فارسي فيس­بوک چه نقشي در حوزه سياسي جنگ نرم ايفا مي­کند؟ فرض اوليه اينکه فيس­بوک فارسي نقشي مهم در حيطه سياسي جنگ نرم دارد و انگاره­هاي زيادي را در تقابل­سازي نگرش­ها و باورهاي اعضا نسبت به انقلاب و جمهوري اسلامي منتشر مي­کند. در اين پژوهش، متغير اصلي، شبکه اجتماعي فيس­بوک و متغير وابسته، شاخص­هاي جنگ نرم است که در ادامه، تعريف و عملياتي شده­اند. هدف از انجام پژوهش است که ببينيم در زمان کنوني کدام شاخص­ها و متغيرهاي جنگ نرم در فيس­بوک تقويت مي­شود و اساساً گرايش و نگرش کنوني جبهه ضدانقلاب در فيس­بوک براي مقابله با انقلاب و نظام، چه سمت‌وسويي را دنبال مي­کند؟ با انجام اين بررسي تا حدودي نگرش­هاي کلان حاکم بر جبهه ضدانقلاب در مواجهه با جمهوري اسلامي مشخص مي­شود.

الف) مفهوم­شناسي

1- فضاي سايبري

«ديويد بل»، يکي از نظريه­پردازان رسانه­هاي مجازي، معتقد است تعريف فضاي سايبر پيچيده است. وي سه تعريف هم­پوشان از فضاي سايبر ارائه مي­کند: اول تعريف فضاي سايبر از ديدگاه سخت­افزار يعني شبکه­اي جهاني از رايانه­ها که از طريق زيرساخت­هاي ارتباطي به هم متصل شده­اند و اشکال گوناگون تعامل ميان کنش­گران دور از هم را تسهيل مي­سازند. دوم: فضاي سايبر را مي­توان به عنوان فضايي خيالي بين رايانه­ها تعريف کرد که در آنجا افراد ممکن است خودهاي جديد و دنياهاي جديدي بسازند. فضاي سايبر مجموع سخت­افزار و نرم­افزار و همچنين مجموعه­اي از تصويرها و ايده­هاست. سوم: تعريف فضاي سايبر بر مبناي ماهيت کاري آن به معناي بازنمايي­کننده نوعي تلاقي ميان عناصر مادي و نمادين است که بسته به نوع استفاده هر فرد، ارزش­هاي متفاوتي را بروز مي­دهد.[5]

«مايکل بنديکت» نيز در تعريف خود مي­گويد: فضاي سايبر يک جغرافياي ذهني عام است که در مقابله با اجماع و انقلاب، اصول و تجربه ساخته مي­شود، قلمروي که مملو از داده­ها، کذب­ها، مواد ذهني و خاطرات طبيعت، با يک ميليون صدا و دو ميليون چشم در يک هماهنگي ساکت و نامرئي نسبت به تحقيق، انجام معامله، سهيم شدن در رؤياها و مشاهده ساده است.[6]

2- شبکه­هاي اجتماعي مجازي

وارد شدن مفهوم شبکه به ادبيات رايج جامعه و سياست، ناشي از تحولات عصر اطلاعات است. اختراع ابزارهاي ارتباطي و اطلاعاتي طي قرن بيستم، به­شکل دادن جامعه اطلاعاتي انجاميد و جامعه اطلاعاتي سبب گسترش زندگي شبکه­اي شد. در جامعه ارتباطي و اطلاعاتي کنوني، اطلاعات، بخش جدايي‌ناپذير تمامي فعاليت­هاي انسان است و همه فرايندهاي زندگي فردي و جمعي مستقيماً توسط فناوري اطلاعات شکل داده مي­شود و در ادامه هر سيستمي که از تکنولوژي اطلاعات استفاده مي­کند، به منطق شبکه­سازي گرايش مي‌يابد. بنابراين شبکه با استفاده از فناوري اطلاعات در همه انواع فرايندها و سازمان­ها تحقق عيني پيدا مي­کند. به­عبارتي انقلاب اطلاعات، ظهور «جامعه شبکه­اي» را امکان­پذير مي­کند. در حالي که شکل شبکه­اي سازمان اجتماعي در ديگر زمان­ها و مکان­ها نيز وجود داشته است، الگوي نوين فناوري اطلاعات، بنيان مادي گسترش فراگير شبکه را در سراسر ساختار اجتماعي فراهم کرده است.[7] به گفته «ايمانوئل کاستلز»، نظريه­پرداز معروف جامعه اطلاعاتي، شبکه مجموعه­اي از نقاط اتصال يا گره­هاي به­هم پيوسته است. نقطه اتصال يا گره، نقطه­اي است که در آن، يک منحني خود را قطع مي­کند. اينکه نقطه اتصال چه چيزي است، مشخصاً به­نوع شبکه­هاي مورد نظر بستگي دارد. شبکه جريان مالي جهاني از نقاط اتصال بازارهاي بورس و مراکز خدمات جانبي پيشرفته آن­ها تشکيل شده است. همچنين در شبکه­ سياسي حاکم بر اتحاديه اروپا، شوراهاي ملي وزيران و کارگزاران بلندپايه اروپايي نقاط اتصال محسوب مي­شوند.[8]

به‌طور کلي، واژه «شبکه» را مي‌توان به هر مجموعه يا سيستم درون‌پيوندي نسبت داد که هدف آن، به اشتراک گذاشتن يک قابليت يا توانايي بين دو يا چند نظام در محدوده مکان و زمان است و در حالت مطلوب، محدوديت مکاني و زماني ندارد. مي‌توان اين­گونه گفت: شبکه، مجموعه‌اي است از اشيا يا دستگاه‌ها مانند: تلفن، فکس و رايانه که به هم متصلند. گسترش فناوري اطلاعات سبب توسعه ارتباطات شده و اين گسترش ارتباطات با ابزارهاي نوين اطلاعاتي سبب مي­شود تا در حوزه درون‌متني فناوري اطلاعات يعني در حوزه مجازي هم بين کاربران، شبکه ايجاد شود و شبکه­هاي اجتماعي مجازي به­وجود آيند. شبکه‌هاي اجتماعي مجازي، نقاط اتصال کاربران اينترنتي با يکديگر است. اين شبکه­ها در قالب وبگاه و سايت اينترنتي، محيطي را فراهم مي­کنند که کاربران مي­توانند علاقه­مندي­هاي خود را با استفاده از نمادهاي متني، صوتي و تصويري در آن­ها بارگذاري کرده و در مورد اين محتويات با يکديگر گفت‌وگو کنند. به­طور خلاصه شبکه­هاي اجتماعي مجازي عبارتند از: جامعه‌اي برخط (آنلاين) که کاربران آن، مجاز به اشتراک اطلاعات، تصاوير، فيلم‌ها، نرم‌افزارها و...، برقراري ارتباط با ديگران و کشف نشاني ارتباط افراد جديد هستند. چنين شبکه‌هاي اجتماعي محيطي هستند که در آن، اعضا با مشارکت و همفکري و با استفاده از برنامه‌ها، به ساختن محتواي وب مي‌پردازند.

اين شبکه­ها مدت کمي بعد از اختراع رايانه در دهه 1950 شکل گرفتند. آرپانت، نظام‌هاي تابلوي اعلانات (BBS)، و CompuServe نخستين شبکه­هاي اجتماعي مجازي هستند که تا دهه 1980 شکل گرفتند.[9] با عموميت يافتن اينترنت در سال 1990 پايگاه‌هاي گوناگون راه‌اندازي شدند، اينترنت وارد عرصه زندگي عمومي مردم شد و پايگاه‌هاي تجاري، دانشگاهي و آموزشي، در سراسر وب رواج يافت تا اينکه شبکه­هاي اجتماعي امروزي همچون فيس­بوک (در سال 2004)، يوتيوب (در سال 2005)، توئيتر (در سال 2006) و بسياري از شبکه­هاي اجتماعي ديگر راه افتادند و امروزه ميليون­ها فرد از سراسر جهان را در محيط مجازي گرد هم آورده­اند.

3- فيس­بوک

فيس­بوک شبکه اجتماعي مجازي است که بنا به اظهارات مؤسسان آن، به افراد کمک مي­کند تا با دوستان، اقوام و همکاران خود ارتباط مؤثرتري برقرار کنند. فناوري اين شبکه با الگوبرداري ديجيتالي از ارتباطات اجتماعي افراد حقيقي ايجاد شده است. در اين شبکه، کاربران مي­توانند با ايجاد پروفايل (صفحه اطلاعات شخصي کاربر) و در معرض ديد قرار دادن آن براي دوستان خود، با يکديگر ارتباط برقرار کنند. علاوه بر آن، کاربران مي­توانند دوستان خود را اضافه کنند و براي آن­ها پيغام بفرستند. آن­ها همچنين مي­توانند به شبکه­هاي سازمان‌يافته دانشگاه، محل کار و مدرسه بپيوندند. به­عبارتي فيس­بوک محيط مجازي است که در آن، کاربران اينترنتي با استفاده از متن و تصوير، ايده­ها و علايق خود را ارائه مي­دهند، با دوستان خود گفت‌وگو مي­کند، ابراز احساسات مي­کنند و تمامي اين موارد را به­اشتراک يعني در معرض نقد و نظر قرار مي­دهند. اين شبکه داراي بخش­ها و قابليت­هاي مختلف و زيادي است که مهم­ترين آن­ها معرفي مي­شود:[10]

1-3- دوستان­(Friend): کاربر و ساير افراد در اين بخش مي­توانند نام و عکس دوستان خود را مشاهده کنند، دوست­يابي کنند، دوستان خود را طبقه­بندي کنند و اطلاعات خاصي را براي آن­ها ارسال کنند. کاربر همچنين مي­تواند از مشاهده پروفايل خود توسط فرد ديگر جلوگيري کند. با اين کار، تمام روابط کاربر با فرد مورد نظر قطع مي­شود.

2-3- شبکه­ها­(Networking)، گروه­ها­(Groups) و صفحات­­(Pages)؛ اين بخش از فيس­بوک نشان­دهنده وجه اجتماع مجازي اين شبکه است و داراي شبکه­ها، گروه­ها و صفحات مختلفي است که کاربر مي­تواند به آن­ها بپيوندد و همچنين خود به همراه دوستان، گروه­هاي دلخواه را ايجاد کند. گروه­ها براي برگزاري مباحث و رويدادها به­وجود مي­آيند و به افراد اين امکان را مي­دهند که به­صورت آنلاين­(برخط) با يکديگر گفت‌وگو کنند. صفحات نيز توسط افراد و شرکت­ها به­وجود مي­آيند و به کاربران اين امکان را مي­دهد که طرفدار، فرد، محصول، خدمات يا عقيده­اي خاص شوند.

3-3- پروفايل­(Profil)؛ ورودي اصلي کاربران در فيس­بوک است و هويت فرد در شبکه را نمايش مي­دهد.

4-3- فيلم­(Videos)؛ در اين بخش، کاربران مي­توانند فيلم­هاي خود را از طريق تلفن همراه بارگذاري کنند.

5-3- رويدادها(Events)؛ از طريق اين بخش، اعضاي فيس­بوک مي­توانند رويدادهاي پيش­رو در درون گروه خود را به­اطلاع يکديگر برسانند يا براي آن برنامه­ريزي کنند.

6-3- علايق(Likes)؛ در اين بخش کاربر مي­تواند علايق خود را در مورد موسيقي، فيلم، رشته ورزشي و... براي ساير دوستان خود بيان کند.

7-3- تگ­کردن؛ اين قسمت يکي از بخش­هاي پرکاربر فيس­بوک است که در آن اگر يکي از کاربران، عکس يا فيلمي را پسنديد، مي­تواند با تگ­کردن روي آن، درباره آن با دوستان خود صحبت کند و آن را به اشتراک گذارند.

8-3- چت­(Chat)؛ در اين قسمت کاربر مي­تواند با يک يا چند نفر از دوستان خود به­طور هم­زمان گفت‌وگو کند.[11]

4- جنگ نرم

معناي ساده و جوهري جنگ، تحميل اراده بر حريف است به­گونه­اي که حريف رفتار مطلوب و مورد نظر کشور حمله کننده را در پيش گيرد. اين کار در جنگ سخت با استفاده از حمله نظامي، قتل و کشتار و خلاصه، اقدامات خشونت­آميز انجام مي­شود؛ اما در جنگ نرم، دشمن از ابزارهاي غيرخشونت­آميز همچون تبليغات منفي و رواج شايعات، مقابله با ارزش­ها و اعتقادات، نفوذ و... بهره مي­گيرد. در يک تعريف آمده است: «جنگ نرم عبارتست از گونه­اي از ستيزش که در آن، بازيگر عامل به جاي مقابله با جريان قدرت، سلامت و اثر قدرت حريف را با هدف قرار دادن منبع و محافظ قدرت آن تحت تأثير قرار مي­دهد.» در اين رويکرد، اقدامات داخلي يعني تحولاتي که در محيط داخلي بازيگر هدف رخ مي­دهد، به مراتب از اقدامات بيروني مؤثرتر هستند و جنگ فرهنگي، جنگ اجتماعي و تعارض اعتقادي از جمله مصاديق جنگ نرم هستند. در جنگ فرهنگي، مبادي و اصول فرهنگي به عنوان منبع قدرت بازيگر هدف قرار مي­گيرد. با تضعيف منابع مهمي چون اعتقادات، باورها، اصول رفتاري و يا عرف­هاي سازنده حاکم بر جامعه، بازيگر به‌شدت آسيب­پذير مي‌شود و نمي‌تواند قدرت بيشتري توليد کند و يا کاربرد مؤثر قدرت در اختيارش نيست. در جنگ اجتماعي، بازيگر عامل، سياست­هايي را به کار مي­گيرد تا اعتبار قدرت سياسي نزد مخاطبان آن مخدوش شود و در نتيجه، سرمايه اجتماعي بازيگر هدف، تضعيف شود يا زوال يابد. اين جنگ در حوزه داخلي بازيگر هدف، عدم مشروعيت آن را دنبال مي­کند و در حوزه خارجي به­دنبال تخريب وجهه هدف در سطح بين­المللي و انزواسازي آن است. مبادي اعتقادي مهم­ترين نقش هويتي و محافظتي را به­ويژه در يک کشور اسلامي ايفا مي­کنند. بنابراين يکي از مهم­ترين مصاديق جنگ نرم، تلاش براي آسيب رساندن به حريف از طريق حمله به اين باورهاست. اين حمله به دو شکل است: يکي استحاله اعتقادي و ديگر تغيير اعتقادات. ماهيت اين جنگ، نرم­افزارگرايي است و در قالب­هاي مختلفي اعم از جنگ سايبري، فرهنگي، اعتقادي، مجازي، رواني و... رخ مي­نمايد.[12]

در تعريف­هاي ديگري که از جنگ نرم ارائه شده، بر ماهيت نرم­افزارگرايي آن تأکيد شده است. در يک تعريف آمده است: جنگ نرم، عبارت از مجموعه تدابير و اقدامات از پيش انديشيده­ فرهنگي، سياسي و اجتماعي کشورهاست که بر نظرات، نگرش­ها، انگيزش­ها و ارزش­هاي مخاطبان آماج (اعم از حکومت­ها، دولت­ها، گروه­ها و مردم جامعه هدف) تأثير مي­گذارد و در بلندمدت موجب تغيير منش، رفتار و کنش­هاي فردي و اجتماعي آنان مي­گردد.[13]

ب) روش تحقيق

اين پژوهش با روش تحليل محتوا و استفاده از تکنيک نمونه­گيري انجام شده است. تحليل محتوا يکي از روش­هاي تحقيق کيفي است و روشي ساده و پرکاربرد در تحليل متون اعم از نوشته، فيلم و موسيقي ضبط‌شده استفاده مي­شود. اين روش، راه مطلوبي براي شناخت عقايد، ايدئولوژي و مواضع سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... گروه­ها، احزاب و عناصر سياسي است. تحليل محتوا داراي دو شيوه تحليل محتواي کمي و کيفي است. تحليل محتواي کمي شيوه‌اي روش‌مند براي نسبت­دادن اعداد به واحدهاي متن است.[14] هدف تحليل محتوا، بازنمايي دقيق مجموعه­اي از پيام­هاست. با وجود اين، بايد توجه داشت که کمي‌کردن نبايد به­معناي چشم­پوشي محقق از ديگر ارزيابي­ها يا تأثيرات محتوا باشد.[15] يکي از اشکالات تحليل محتواي کمي، بي­توجهي به متن و زمينه معنا است[16] که در اين پژوهش سعي شده تاحدي به زمينه و متني که معنا در آن به­وقوع پيوسته، توجه شود.

تحليل محتوا در چند مرحله انجام مي­شود؛ البته لزوماً نيازي نيست که اين مراحل به‌ترتيب باشند. مراحل نخست را مي­توان به سهولت در هم ادغام کرد.[17] اين مراحل عبارتند از:

1- فرمول­بندي پرسش يا فرضيه تحقيق؛ با مشخص کردن اين مرحله، راه اصلي تحقيق، مشخص و از جمع‌آوري بيهوده داده­ها جلوگيري مي­شود. همچنان­که گفته شد، سؤال اصلي اين پژوهش عبارتست از اينکه: صفحات فارسي فيس­بوک چه نقشي در حوزه سياسي جنگ نرم ايفا مي­کند؟

فرضيه: فيس­بوک فارسي نقشي مهم در حيطه سياسي جنگ نرم دارد و انگاره­هاي زيادي را در تقابل­سازي نگرش­ها و باورهاي اعضا نسبت به انقلاب و جمهوري اسلامي منتشر مي­کند.

2- تعيين جامعه آماري مورد نظر؛ اين مرحله به معناي مشخص­کردن حدود مجموعه­اي است که محتواي آن بايد تحليل شود. در پژوهش حاضر، جامعه آماري، صفحات اصلي (هوم پيج) فيس­بوک فارسي است که از اواسط ارديبهشت­ماه سال جاري تا اواخر شهريورماه امسال بررسي شده­اند؛ يعني طي يک دوره زماني، بيش از چهار ماه اين صفحات مورد بررسي قرار گرفته­اند.

3- گزينش نمونه مناسبي از بين جامعه آماري؛ نمونه­گيري گونه­هاي مختلفي دارد. نمونه­گيري چند مرحله­اي، تصادفي، هدفمند و زنجيره­اي از اين جمله­اند. در اين پژوهش، از روش نمونه­گيري تصادفي استفاده شده است؛ يعني به­صورت تصادفي 100 صفحه فارسي فيس­بوک انتخاب شده و برخي از اين صفحات در چند نوبت در طي دوره زماني مورد نظر، بررسي شده­اند.

4- انتخاب واحد تحليل؛ واحد تحليل در رسانه­هاي نوشتاري مي­تواند يک کلمه، نماد، مضمون، مقاله يا يک گزارش باشد. در رسانه­هاي تصويري مثل تلويزيون، واحد تحليل مي­تواند شخصيت­هاي فيلم، ايفاي نقش شخصيت­ها يا کل برنامه باشد. از آنجا که فيس­بوک رسانه­اي است که در آن، هم متون نوشتاري و هم تصوير وجود دارد، در اين تحقيق به متون نوشتاري، تصاوير و عکس­هاي منتشرشده در آن توجه شده است. فيس‌بوک دربردارنده فيلم نيز هست که در اين تحقيق به آن­ها بسيار کم توجه شده است.

5- تدوين سامانه‌اي براي کميت­پذير کردن واحدها؛ پژوهشگران بر مبناي قواعدي که براي اطلاق عدد به اشيا و رويدادها به کار مي­رود، چهار شيوه مختلف اندازه­گيري را متمايز کرده­اند که عبارتند از: اسمي، رتبه‌اي، فاصله­اي و نسبي. در پژوهش­هاي مربوط به رسانه­هاي جمعي، بيشتر از اندازه­گيري اسمي استفاده مي­شود.[18] در اندازه­گيري اسمي، پژوهشگران فراواني وقوع واحدها را در هر دسته شمارش مي­کنند. در اين پژوهش، فراواني انتشار انگاره­هايي که با هدف اعلام مخالفت و معارضه با ارزش­هاي انقلاب و سياست­هاي جمهوري اسلامي منتشر شده، جمع­آوري و سپس در چهار گروه دسته­بندي شده­اند.

6- تحليل داده­ها؛ گرفتن درصد، ميانگين، نما و ميانه در تحليل محتوا مناسب هستند. اگر آزمون فرضيه مدنظر باشد، آمار استنباطي معمولي (که از طريق آن، نتايج به جامعه آماري تعميم داده مي­شود) پذيرفته است.[19] در اين تحقيق، درصد فراواني متغيرها در بين کل متغيرهاي هر شاخص و نسبت به متغيرهاي کل شاخص­ها سنجيده شده است و در پايان، با نگاهي مقايسه­اي، نتايج برآمده از اين درصدها تحليل شده است.

ج) چارچوب نظري

1- اينترنت و ساخت­شکني

شبکه­هاي اجتماعي مجازي، پديده­هايي هستند که در محيط اينترنت ظهور کرده­اند و ماهيت آن­ها وابسته به ماهيت اينترنت است. مي­توان گفت که ابداع اينترنت تنها يک تحول در عرصه فناوري نيست، بلکه نمايانگر تغيير و تحولات در نوع نگاه به هستي و انسان است. البته اين تغيير و تحولات فکري و نگرشي، تافته جدا بافته از ديدگاه­هاي رايج نيست، بلکه به نظر مي­رسد ظهور اينترنت و واقعيت­يافتن زندگي مجازي، سبب شده تا طيفي از نظريات رايج در باب هستي و انسان بيشتر مطرح شود. آن طيف از نظريات، ديدگاه­هاي پساساختارگرايانه است[20] که معتقدند در دوران کنوني حيات، روايت­هاي بزرگ و فراگير پايان يافته است. به اين معنا که ديگر نمي­توان در مورد همه جوامع با نگاهي اثبات­گرايانه نظريه واحد سياسي، اجتماعي و فرهنگي ارائه داد؛ بلکه بايد تفاوت­هاي فرهنگي جوامع را پذيرفت. کليدواژه­هاي مهم اين نظريات، مرکزيت‌زدايي، شالوده­شکني، مخالفت با جوهرگرايي، رد روايت­هاي کلان، رد حقايق مطلق، تکثر و حمايت از هويت­هاي پراکنده و حاشيه­اي، تأکيد بر نقش زبان در بازنمايي واقعيت، پذيرش نسبي­گرايي فرهنگي و... است. ساختار اينترنت و فضاي مجازي با اين نظريات، نزديکي نشان مي­دهد. در اينترنت مرزها از بين مي‌رود، تمامي روايت­ها در عرض يکديگر قد علم مي­کنند، پيچيدگي افزايش مي­يابد و ايده­هاي متکثر فراواني در آن منتشر مي­شوند. آنجا که «رولان بارت» يکي از نظريه­پردازان پساساختارگرا در مورد متن و معناي حاصل از آن، سخن مي­گويد، گويا اينترنت را توصيف مي­کند. وي در مقابل ساختارگرايان که متن را داراي يک معناي پنهان مي­دانستند که با ابزارهاي زباني بايد آن را کشف کرد، معتقد است متن فاقد سلسله­مراتب، امري متکثر و چندگانه است که معناهاي متعددي مي­توان از آن استخراج کرد. وي مي­گويد: متن يک شبکه و محل بازي معناست؛ زيرا محل تفسير و چندگانگي است. وي معتقد نيست که متن چند معنا دارد، بلکه مي­گويد متن چندگانگي معنا را محقق مي­سازد.[21] همچنان­که اينترنت محيط تکثر و چندگانگي معنا را شکل مي‌دهد.

نام اينترنت به‌طور تحت­الفظي يعني شبکه و تاري بينابيني که ابتدا و انتهايي براي آن متصور نيست. اين همان متن دريدا، بنيان­گذار ساخت‌شکني و پسامدرنيسم را به ذهن مي­رساند که مي­گفت جهان و زماني که آغاز و پايان نمي­شناسد. اينترنت مجموعه­اي از تارهاي در هم تنيده است که انسان در آن سردرگم مي‌شود؛ يعني کشف حقيقت در آن به‌سادگي نيست. هر متن در دل خود ابرپيوندهايي دارد؛ يعني براي تشريح يک کلمه، فرد با محيط ديگري پيوند مي­يابد.[22] و اين، يعني حرکت دائم ذهن و يا به گفته «نيکلاس کار» جابجايي مدام ذهني. نيکلاس کار، نويسنده کتاب «فضاهاي توخالي: بلايي که اينترنت بر سر مغزهايمان مي­آورد»، در مقاله­اي با عنوان «آيا اينترنت ما را کودن­تر مي­کند؟» معتقد است استفاده روزافزون از اينترنت، توانايي انديشه­ورزي ژرف و دريافت اطلاعات همراه با تعمق را از انسان سلب مي­کند و توجه انسان را پاره‌پاره مي­کند. او مي­گويد اينترنت هرگز ما را به کندکردن انديشه­ورزي تشويق نمي­کند، بلکه هميشه ما را در حالت جابجايي ذهني نگه مي­دارد به اين معنا که به گفته «مايکل مرزنيک»، عصب­شناس معروف آمريکايي، مغز انسان در اثر استفاده روزافزون از اينترنت دچار پرت­شدن دائمي حواس و گسيختگي مي­شود. به گفته وي، تأثير دائمي اين اتفاق روي کيفيت حيات فکري ما مي­تواند مرگبار باشد.[23] نتيجه اين امر، افزايش ميل به تکثر و کاهش تمرکز بر اصول و حقايق مرکزي و تأمل در آن­هاست، به­گونه­اي که اصول و بنيان­هاي اساسي در هر حوزه­اي مرجعيت خود را از دست مي­دهند.

نمونه بارز مرزشکني در فضاي مجازي، تداخل حوزه‌هاي محلي/ جهاني، عمومي/ خصوصي، مرد/ زن و انسان / ماشين است. اين موضوع با شکل­گيري شبکه­هاي اجتماعي مجازي رشد بيشتري يافته است. فرد در يک روستاي دورافتاده پاي اينترنت مي‌نشيند و با زندگي در يک شهر غربي احساس نزديکي مي­کند. حريم شخصي با هرزنامه­هاي اينترنتي و تبليغات اجباري، عمومي مي­شود. رابطه اصالت مي­يابد و مهم نيست که اين رابطه بين دو جنس مخالف يا دو نقطه با ويژگي­هاي متفاوت است، بلکه مهم، اصل وجود رابطه بر مبناي علاقه‌مندي­هاست. اين رابطه­ مجازي، سبب کاهش ارتباطات واقعي مي­شود. «دانيل گلمن» در کتاب «هوش اجتماعي» به پژوهشي اشاره مي­کند که تأکيد دارد به ازاي هر ساعتي که مردم وقت خود را در اينترنت سپري مي­کنند، 24 دقيقه از تماس شخصي آن­ها بين دوستان و اعضاي خانواده کاسته مي­شود.[24]

«يارون لاينر»، نظريه­پرداز واقعيت مجازي، فراتر از اين را مي­گويد. او در کتاب «شما يک ابزارک نيستيد» هشدار مي­دهد که ارتباطات اينترنتي، به­صورتي گله­وار افراد را درون «عشيره­هاي مجازي متضاد» دسته‌بندي مي­کنند. واقعاً مبناي خصومت آن­ها با يکديگر چندان مهم نيست، بلکه اينترنت است که جزئيات اختلافي را برجسته مي­سازد و افراد را نسبت به آن­ها حساس مي­کند. وي هشدار مي­دهد که اين موضوع، سبب افزايش خصومت­هاي اجتماعي مي­شود. ادامه صحبت­هاي لاينر، تأکيد بر تماميت­گرايي آمريکايي در اينترنت است که سبب افزايش دشمني افراد جوامع مي­شود.[25] صاحب­نظران ديگري نيز در مورد استعمار و امپرياليسم سايبري آمريکا سخن گفته­اند که مجال بحث ديگري مي­طلبد.[26]

يکي از مسائلي که ساخت­شکنان در مورد فضاي مجازي مي­گويند و جاي تأمل دارد، اين است ­که فضاي مجازي مرز بين انسان و ماشين را برداشته است. ريشه اين بحث در مجازي بودن واقعيت در صفحه اينترنت است که از آن به واقعيت مجازي تعبير مي­شود. قابليت اينترنت در شبيه­سازي سه­بعدي، غوطه­ورسازي رايانه‌اي و ديداري-شنيداري از واقعيت يا تصورات واقعيت براي مدت طولاني سبب شده تا برخي بين انسان و رايانه مرزي قائل نباشند و فضاي مجازي را محيطي تلقي کنند که در آن، انسان بدن گوشتي خود را فراموش مي­کند، کنار مي­گذارد و در نهايت از آن عبور کرده و مي­تواند بدون آن و تنها متکي بر هوش و تخيل نيز زيست کند. اين­ها البته خيال­پردازي­هايي است که از همان ابتداي گسترش رايانه و پديدآمدن فضاي مجازي در داستان­هاي علمي تخيلي افرادي همچون ويليام گيبسون، تخيلي­نويس داستان­هاي رايانه‌اي، وجود داشته است؛ اما اين داستان­هاي تخيلي با گسترش اينترنت هرچه بيشتر به محيط فکري فرهنگي انسان غربي وارد شده و تصورات عجيبي را در نوع نگاه آنان به انسان برانگيخته است. واژه پساانسان، رايااندامگان، زندگي مصنوعي، هوش مصنوعي و... از جمله مفاهيمي است که نشان­دهنده اين موضوع است. براي نمونه دو دانشمند به نام­هاي «منفرد کلاينر» و «ناثان کلاين» به دنبال انجام آزمايش‌ها براي يک مسافرت فضايي، تصوير رايااندامگان را واقعي جلوه دادند. آنان در مقاله خود از تغييرات ضروري در بدن انسان براي زندگي آينده در فضا سخن گفتند. در ديدگاه آنان، رايااندامگان «سامانه­اي انساني- ماشيني و خويش‌تنظيم» است که مي­تواند در موقعيت­هاي مختلف به زندگي خود ادامه دهد. بعدها «هاراوي» با توسعه بيشتر ادبيات رايااندامگان، آن را نوع نگاه کنوني به هستي دانست. مفهوم پساانسان که نظريه­پردازان غربي فضاي مجازي منتشر مي­کنند، در همين جهت است. اين نظريه مي­گويد يا گونه انسان در بن­بست تکامل است و بايد فناوري­ها را در هم آميزد تا به «سطح بعدي» تکامل يابد و يا ما مدت­هاست به دليل روابط نزديک روزافزون خود با غيرانسان­هايي چون دست­ساخته­هاي فناوري، انسان نيستيم. از همين منظر است که موضوع هويت در فضاي مجازي رنگ مي­بازد و سيال، متغير و متکثر مي­گردد.[27]

نتيجه­اي که از نظريات بالا برمي­آيد اينکه به‌نظر مي­رسد فضاي مجازي پيوند وثيقي با ساخت­شکني مورد اشاره پسامدرن­ها دارد. قابليت­هاي اين محيط سبب تقويت اين گرايش­ها مي­شود: گرايش گريز از مرکز؛ به صحنه آمدن هويت­هاي متعدد، متکثر و ناشناخته با سلايق مخصوص خود؛ عبور فرد از مرزهاي عرفي و قانوني و بي­اعتبارشدن مراجع و الگوهاي عرفي و قانوني در محيط مجازي در اثر کم­رنگ­شدن ارتباطات واقعي و اصالت­يافتن ارتباطات بر مبناي علاقه­مندي در محيط مجازي. اين وضعيت در شبکه­هاي اجتماعي مجازي و از جمله فيس­بوک با شدت بيشتري همراه است.

2- فيس­بوک و تقويت ساخت­شکني

ساختار فيس­بوک داراي ويژگي­ها و کارکردهايي است که سبب مي­شود گرايش­هاي برآمده از ساخت­شکني در اينترنت، در اين شبکه­ها تقويت شود. در ذيل به تأثير کارکردهاي فيس­بوک و ويژگي­هاي آن بر تقويت ساخت­شکني مي­پردازيم:

1-2- قابليت­ باز و بي­زماني و بي­مکاني در اين محيط

فيس­بوک از محيطي منظم و قاعده­مند برخوردار است و از طريق قواعد و تنظيمات خاص خود با فرد ارتباط برقرار مي­کند. فيس­بوک همانند يک پايگاه اطلاع­رساني نيست که ارتباط فرد با آن يک­طرفه باشد. در فيس‌بوک، محيط مجازي با انسان ارتباطي چندجانبه برقرار مي­کند. محيط مجازي از طريق قابليت­هايي که در اختيار انسان قرار مي­دهد، او را به کنش وا مي­دارد. فرد در اين محيط، متن توليد مي­کند، عکس و فيلم بارگذاري مي­کند و ساختار شبکه را تاحدي مبتني بر علايق خود شکل مي­دهد. فرد در اين محيط، فعال و کنش­گر است. در وبلاگ­ها نيز فرد توليد­کننده معنا و محتواست؛ اما تفاوت فيس­بوک با آن، اين است که توليدات متني و تصويري فرد را در شبکه­اي از ارتباطات قرار مي­دهد. فرد مي­داند آنچه در اين محيط مي­نويسد يا بارگذاري مي­کند، در معرض ديد و اظهارنظر گروهي از دوستان خود است؛ بنابراين از انگيزه بيشتري براي طرح ديدگاه­هاي خود برخوردار است. فرد در اين محيط، ارتباطات چندبعدي دارد و خود را در اجتماعي مي­بيند که توانايي اظهارنظر و انعکاس علايق خود را دارد. اين ويژگي، سبب جذابيت فيس­بوک شده و اين شبکه را به محيطي فعال و زنده تبديل کرده است. سه قابليت شبکه­هاي اجتماعي مجازي در شکل­دادن به ويژگي پويايي و جذابيت فيس­بوک مؤثر هستند: اول: باز بودن و امکان عضويت رايگان همه افراد در آن؛ دوم: به­اشتراک­گذاري محصولات؛ سوم: بي­زماني و بي­مکاني. اين سه قابليت با همپوشاني يکديگر، محيطي از تکثر معنا و مقابله با تمرکزگرايي را به­وجود مي­آورند.

بازبودن محيط فيس­بوک به­اين معناست که فيس­بوک همچون ساير شبکه­هاي مجازي، خارج از سلطه دولت­هاست و دولت­ها تنها مي­توانند از طريق فيلترينگ عضويت افراد در اين شبکه­ها را محدود کنند. اما مديريت اين شبکه­ها و محتواي منتشرشده در آن­ها، در دست مديران آمريکايي اين شبکه­هاست. اين موضوع در کنار عضويت رايگان افراد در اين شبکه­ها و از جمله فيس­بوک سبب شده تا هر نوع سخن، عکس و فيلمي در اين محيط منتشر شود. در فيس­بوک، دنيايي از اطلاعات رسمي و غيررسمي وجود دارد که توسط اعضا منتشر شده و برخاسته از علايق و دريافت آن­ها از وقايع اطراف است. ويژگي بارز اين محيط، تکثر اطلاعات، ديدگاه­ها و نظرات است و محيطي با ويژگي عدم برخورداري از اصول ثابت است. آزادي موجود در اين شبکه­ها که سبب ابراز علايق مختلف، نقد و گفت‌وگو و بيان ديدگاه­هاي متفاوت مي­شود، هرچند در گسترش دامنه شناخت اعضا تأثيرگذار است، اما سبب نوعي تکثرگرايي مي­شود. فرد در اين محيط با ديدگاه­ها، نظرات و نمادهاي مختلفي مواجه است که همواره ديدگاه او را تحت تأثير قرار مي‌دهند. در چنين شرايطي، امکان ثبات در تصميم­گيري براي فرد کمتر مهيا مي­شود. «مارک پاستر» به­دليل تکثر ديدگاه­هاي متفاوت در اينترنت و فضاي مجازي، آن را در شکل­دهي به توافق در حوزه عمومي و در نتيجه نيل به دموکراسي، ناکارآمد مي­داند و نگاه بدبينانه­اي به آن دارد.[28]

اساساً فيس­بوک محل مقابله با اصول ثابت و به چالش­کشيدن آن­هاست. در اين محيط، ايده­ها و اصول ثابت در معرض نقد و شکاکيت قرار مي­گيرند و هيچ نقطه مرکزي و ثابتي در امان از نقد و نظر و شک و ترديد باقي نمي­ماند.

فضاي باز نقد و نظر در کنار قابليت بي­زماني و بي­مکاني فيس­بوک، سبب تشديد روند تمرکززدايي مي­شود. در فضاي مجازي، زمان و فضا دچار تغيير و تحول شده است. فواصل مکاني و جغرافيايي کاملاً بي­معنا شده‌اند و زمان نيز به واسطه ارتباطات آني و لحظه‌اي از معناي قبلي جدا شده است. سعيدرضا عاملي در مورد زمان در فيس­بوک معتقد است به­دليل قابليت انعطاف هندسي و ديجيتالي بودن فضاي مجازي، زمان از يک ويژگي غيرمرکزي و توليد متکثر برخوردار است؛ مثلاً يک ايميل هم­زمان براي هزاران نفر ارسال مي‌شود. همچنين در فضاي مجازي امکان حضور موازي و مساوي همگان در يک محيط مشترک و در يک زمان مشترک فراهم مي­شود.[29]

فيس­بوک به­تبع اين مسئله، زمان و مکان ارتباط افراد با يکديگر را متحول مي‌کند و در يک لحظه، دوستان مختلفي را از سراسر جهان گرد هم مي­آورد. فرد در اين شبکه­ با سرعت بسيار زيادي، از آخرين تحولات و اخبار جهان اطراف مطلع مي­شود، به­سرعت نظرات و ديدگاه­هاي مختلفي در مورد اين تحولات مي­بيند و در وضعيتي نو و جديد قرار مي­­گيرد. در اين وضعيت، هرچند فضاي ديجيتالي همه اين اخبار، تحولات و نظرات را در حافظه خود ثبت مي­کند و نگه مي­دارد؛ اما امکان رجوع فرد به گذشته و بازيابي اطلاعات قديمي کمتر است. فرد بازگشت به عقب کمتري دارد، چون گذشت سريع زمان يعني قرار گرفتن سريع فرد در وضعيت‌هاي جديدي که بر اثر به ­اشتراک­گذاري پيام­ها و تصاوير رخ مي­دهد، امکان عقب­گرد کمتري به فرد مي­دهد و فرد همواره مترصد حضور در وضعيت­هاي جديد است. از اينجا بايد گفت يکي از ويژگي­هاي مهم فيس‌بوک، غيرتاريخي بودن است. متن­ها و معاني که در اين محيط مورد گفت‌وگو قرار مي­گيرد، تنها ناظر به شناخت، علاقه و سليقه کنوني فرد است و سوابق تاريخي تحولات که نقش مهمي در چگونگي درک آن­ها دارد، کمتر پايه شناخت قرار مي­گيرد. به­عبارتي مسائل و موضوعات در ذهن اعضاي فيس­بوک کمتر از ريشه و بنيان تاريخي برخوردارند. مکان در فيس­بوک نيز زمينه عدم بنيان­گرايي را تقويت مي­کند.

مکان در فيس­بوک همان فضاي شبکه است. افراد از مکان­هاي مختلف در اين شبکه اجتماع مي­کنند و آنچه در اين مکان منعکس شود، براي افراد اصالت دارد. اطلاعات منعکس شده در اين شبکه­ها کمتر به فرض اينکه از کدام مکان عيني صادر شده­اند، مورد بحث قرار مي­گيرند؛ بلکه بيشتر به مکان عيني که اين اطلاعات اشاره مي­کنند، توجه مي­شود؛ اين، موضوع خيلي مهمي است که بدانيم يک خبر و رخداد سياسي از کدام مکان گزارش شده است؛ مثلاً ارزش گزارش يک خبر در مورد تحولات داخل ايران اگر از کشوري اروپايي در فيس­بوک منتشر شده باشد تا اينکه از داخل ايران در اين شبکه قرار گرفته باشد، متفاوت خواهد بود؛ اما اين موضوع در فيس­بوک مورد توجه اعضا قرار نمي­گيرد. «استاپ احمدي» نام فردي است که در زمان حوادث بعد از انتخابات رياست‌جمهوري سال 88 در ايران، اخبار زيادي را در توئيتر گذاشت و در مورد اين اخبار، بحث­هاي زيادي در توئيتر به­راه افتاد و رسانه­هاي خارجي نيز به اين اخبار استناد مي­کردند، در حالي که کاربران هيچ اطلاعي از جنسيت، محل زندگي اين فرد و اينکه آيا واقعاً در ايران است يا خير در دست نداشتند.[30]

در فيس­بوک اعضا، نوشته­ها و ديدگاه­هاي خود را با ديگران به اشتراک مي­گذارند تا دوستان آن‌ها نظر خود را درباره آن اعلام کنند. اين موضوع در کنار فراروي فيس­بوک از زمان و مکان عيني، سبب مي­شود تا فرصت بحث در مورد درستي يا نادرستي اطلاعات کمتر فراهم شود؛ بنابراين درستي يا نادرستي هر خبر و متني که منتشر مي­شود، بر اساس تعداد مشاهده افراد و به ميزان تعداد «لايک­کردن» آن (يعني ابراز علاقه و پسنديدن يک مطلب) توسط اعضا، مشخص مي­شود. در اين محيط، بسياري از حقايق از آنجا که علاقه کاربران را برنمي­انگيزد، مهجور مي‌ماند و اعتماد افراد را برنمي­انگيزد. بي­زماني و بي­مکاني در فيس‌بوک مديريت انتشار اخبار و اطلاعات را به يک نقطه مرکزي نمي­دهد؛ بلکه تمامي اعضا از سراسر دنيا مي­توانند در انتشار هر نوع مطلب واقعي و غيرواقعي نقش ايفا کنند.

3- هويت سيال، متکثر و متعدد افراد

هرچند ادعا مي­شود که هويت­ها در شبکه­هاي اجتماعي مجازي تاحدي واقعي است، اما نکته مهم، سيال بودن هويت­ها در اين محيط است. در فيس­بوک افراد تا حدي سعي مي­کنند با هويت واقعي خود ظاهر شوند تا بتوانند با دوستان خود ارتباط برقرار کنند. اين موضوع به­ معناي اين نيست که اين افراد نمي­توانند هويتي کاذب داشته باشند. چند ماه قبل، فيس­بوک اعلام کرد که 83 ميليون حساب کاربري غيرواقعي در اين سايت ثبت­شده است.[31] فيس­بوک زمينه ابراز علاقه و دوستي افراد با موضوعات و گروه­هاي مختلف را فراهم مي‌کند و هر فرد، مبتني بر تعداد علايق خود، هويت­هاي مختلفي مي­پذيرد. نکته مهم اينکه در شبکه‌هاي مجازي و از جمله فيس­بوک، به سبب ماهيت ديجيتالي، روند کسب هويت­هاي مختلف با سرعت زياد انجام مي­پذيرد. هويت افراد در اجتماعات مجازي، «هويتي ديجيتال» است. فرد در يک لحظه مي­تواند جنس، نژاد و طبقه اجتماعي خود را پنهان کند و با ويژگي­هاي جديد و کاذب جنسيتي و نژادي، هويتي جديد براي خود تعريف کند و براساس آن، به تعامل با هويت­هاي واقعي يا مجازي ديگر بپردازد. ديگر سرزمين، زبان بومي و محلي، کشور، فرهنگ ملي و نژاد، هويت افراد را در اجتماعات مجازي تعيين نمي‌کنند، بلکه منافع مقطعي، محدود و در حوزه موضوعات مختلف، افراد را دور هم جمع مي­کند و هويت آن‌ها را مي­سازد.[32]

بنابراين هويت در فيس­بوک نه­تنها سيال است؛ بلکه هر فرد مبتني بر تعداد علايق واقعي خود، هويت­هاي مختلف کسب مي­کند.

فضاي مجازي و فيس­بوک هويت فرد را محصولي برساخته و فاقد شالوده و اساسي از قبل موجود، نشان مي‌دهد. گفتيم که اينترنت و فيس­بوک به مقابله با شالوده­ها و بنيان­هاي ثابت مي­پردازند. در اين محيط، ارزش­ها و باورهاي اساسي که هويت يک فرد را مي­سازند، زير سؤال مي­رود و اهميت خود را از دست مي‌دهد. بسياري از متفکراني که در مورد هويت مردم ايران سخن گفته­اند، چند ارزش و باور را به­عنوان شالوده­هاي اساسي هويت ايراني مطرح کرده­اند. ارزش­هايي همانند علاقه و وابستگي به سرزمين ايران، زبان فارسي، دين اسلام و... از جمله مواردي است که بيشتر محققان، آن­ها را شالوده­هاي هويت ايراني مي­دانند.[33] در يک مطالعه­ موردي که چند سال پيش انجام شد، تأثير اينترنت بر هويت ملي ايرانيان بررسي شده است. نتايج به­دست آمده نشان مي­دهد هرچه ميزان استفاده کاربران از اينترنت افزايش يابد و افراد در صفحات وب مشارکت و فعاليت بيشتري داشته باشند، ميزان هويت ملي آن­ها کاهش مي­يابد. همچنين چنانچه افراد هرچه بيشتر محتواي موجود در اينترنت را واقعي تلقي کنند، هويت ملي آن­ها در معرض کاهش بيشتري قرار مي­گيرد.[34]

نکته مهم ديگر اينکه وجود هويت­هاي سيال و منعطف و نيز وجود قابليت ابراز هويت­هاي مختلف توسط يک فرد در فيس­بوک، زمينه جاسوسي و دزدي اطلاعات را فراهم مي­کند. براي نمونه، سال گذشته رئيس پليس فتاي گيلان از دستگيري عامل سوء‌استفاده از هويت کاربران ايراني در فيس بوک در رشت خبر داد. متهم در يک دوره دوساله با سرقت هويت و عکس شهروندان از فيس‌بوک و ساخت ايميل جعلي با هويت و تصوير آنان، از طريق تالارهاي گفت‌وگو و چت با کاربران اينترنتي ارتباط برقرار مي‌کرده است. اين فرد با معرفي خود به عنوان فردي معلوم‌الحال با جلب توجه کاربران براي استمرار دوستي‌هاي نامتعارف مجازي، تقاضاي خريد شارژ و ارسال آن به «آي دي» کرده و موفق شده بود مبلغ بيش از 4 ميليون ريال شارژ از تعداد 200 کاربر اينترنتي به صورت نامشروع به دست آورد.[35]

هويت متکثر و فاقد بنيان­هاي اساسي، يکي از اعتقادات اصلي ساختارشکنان است. پساساختارگرايي بر آن است که هويت ضرورتاً و يا مستمراً ثابت نيست؛ بلکه متغير و متحرک است و همواره در رابطه با جرياناتي که نماينده يا مخاطبشان واقع مي‌شويم، از طريق نظام­هاي فرهنگي که ما را احاطه کرده‌اند، شکل و تغيير شکل مي­پذيرند. اين رويکرد تلاش دارد که هويت را از منظري تاريخي و نه بيولوژيکي توضيح دهد. انسان موضوع هويت­هاي گوناگون در زمان­هاي مختلف است؛ هويت­هايي که پيرامون يک «من» منسجم نمي­شود. بنابراين تعيين هويت آدمي پيوسته در حال تغيير است. پساساختارگرايان معتقدند هويت امري حادث، موقتي و اکتسابي (نه معين) است. آن­ها مي­گويند: هويت را بايد به صورت فرايند ديد که کردارها گفتماني که هويت­هاي خاصي را حفظ يا رد مي­کنند، آن را بازتوليد يا استحاله مي­کنند. هويت­ها مطلق نيستند بلکه ارتباطي و نسبي هستند. هر انساني در ارتباط با چيزي ديگر معنادار مي­شود و هويت هميشه در قالب تفاوت و نه چيزي ذاتي فردي خاص تعريف مي‌گردد.[36]

4- تداخل محيط خصوصي و عمومي

از ويژگي­هاي بارز فيس­بوک که در همان نگاه اوليه خودنمايي مي­کند، نمايش زندگي خصوصي فرد در محيط عمومي است. نماد اين موضوع، تصاوير شخصي است که فرد در صفحه فيس­بوک خود قرار مي­دهد که کمترين توجهي به عرف و قانون ندارد و هر تصويري را که تمايل داشته باشد، در آن قرار مي­دهد. اگر فرد در حوزه واقعي از سر اضطرار و اجبار و در چارچوب محدوديت­هاي محيطي، علايق و خواسته­هاي خود را بروز مي­دهد، در حوزه مجازي مبتني بر خواست دروني، به ابراز، ترسيم و پيگيري علايق خود اقدام مي‌کند. در واقع، فناوري­هاي نوين امکان مي­دهند تا افراد فضايي شخصي و خصوصي در فضاي مجازي براي خود داشته باشند و بدين ترتيب، خلوت جديدي براي خود با بهره­گيري از ابزارهاي ارتباطي ايجاد کنند. در اين فضا پيام­هايي بدون آگاهي ديگران رد و بدل مي­شود و قرار ملاقات­هايي تنظيم مي­گردد که غير قابل نظارت و ناملموس است. در اين وضعيت، محيط مجازي عرصه تداخل حوزه خصوصي و عمومي مي­گردد. فرد بدون توجه به محدوديت­هاي بيروني همچون عرف و قانون، به هر شکلي که تمايل دارد، در شبکه­هاي مجازي و از جمله فيس­بوک ظاهر مي­شود. اين موضوع، گوياي مقاومت فرد در قبال قانون و عرف جامعه است. محيط فيس­بوک مخالفت با الگوهاي رسمي جامعه و حکومت را براي فرد عادي جلوه مي­دهد و کم­کم به ايجاد روحيه مقاومت فرد در قبال اين الگوها مي­انجامد.

5- ساختارشکني فيس­بوک و جنگ نرم

مجموع ويژگي­هاي اينترنت و فيس­بوک، زمينه­ مناسبي براي رشد و توسعه جنگ نرم فراهم مي­کنند. در محيط اينترنت و به­ويژه در فيس­بوک، فرد در موقعيت گريز از الگوهاي فکري فرهنگي مرسوم جامعه قرار مي­گيرد. از هويت بيروني خود خارج مي­شود و با هويتي کاذب هر علاقه­اي را که به­سبب موانع محيط خارج در عرصه واقعي نمي­تواند دنبال کند، در محيط مجازي دنبال مي­کند. سرعت نقل و انتقال مفاهيم و بي­توجهي به اصالت مکان عيني در محيط مجازي فيس­بوک، علاقه به بازي با هويتي متکثر و غير واقعي و خروج از سلطه الگوهاي بيروني را افزايش مي­دهد و گرايش­هاي ساخت­شکني که نظريه­پردازان پساساختارگرا بر آن تأکيد دارند، در اعضاي فيس­بوک تقويت مي­شود. اين ويژگي، نقطه مطلوب جنگ نرم است. بيشتر نظرياتي که در مورد جنگ نرم ارائه شده است، بر اين نکته تأکيد دارند که هدف اصلي و ماهوي عاملان جنگ نرم، ايجاد لغزندگي، شک و ترديد در باورهاي افراد يک جامعه نسبت به الگوهاي ارزشي، فکري و فرهنگي موجود در آن جامعه است تا در مرحله بعد، الگوهاي مورد نظر خود را بر اين افراد تحميل کنند.

تقويت گرايش مقاومت در افراد در برابر الگوهاي ارزشي، فکري و فرهنگي مرسوم، منجر به تغيير نگرش و گرايش فرد نسبت به خود، جامعه و نظام سياسي مي­شود. اهدافي که جنگ نرم دنبال مي­کند، در همين جهت قرار دارد. عاملان جنگ نرم مي­خواهند فرد از الگوهاي فکري، فرهنگي مرسوم در يک جامعه و نظام سياسي پيروي نکند و الگوهاي مورد نظر آنان را بپذيرد. جنگ نرم شامل هرگونه اقدام غير خشونت­­آميز است که ارز­ش­ها و هنجارهاي جامعه هدف را مورد هجوم قرار مي­دهد و سرانجام منجر به تغيير در الگوهاي رفتاري موجود و خلق الگوهاي جديدي مي­شود که با الگوهاي رفتاري مورد نظر نظام حاکم تعارض دارند. بخشي از جنگ نرم، جنگ ايده­هاست. به باور برخي صاحب‌نظران مانند «گولددستين» و «کوهن»، ايده­ها يکي از هدايت­گران رفتار راهبردي بازيگران هستند و نقشه راه دستيابي بازيگران به اهداف را ترسيم مي­کنند. به گمان «اچه­واريا» جنگ ايده­ها، برخورد و مواجهه چشم­اندازها، مفاهيم، تصورات و انگاره­هاست. [37]

بخش ديگري از جنگ نرم، جنگ ارزش­هاست. ارزش­ها اغلب به ايده­هايي اطلاق مي­شوند که معيار خوبي يا بدي پديده­ها، رفتارها، کردارها و... را براي انسان مشخص مي­کنند. ارزش­ها ترجيحات مردم هستند و به زندگي اجتماعي وابسته‌اند. جانسون معتقد است ارزش­هاي حاکم بر جامعه از چنان اهميتي در پايداري و مانايي يکي نظام برخوردارند که هرگونه بي­توجهي به آن­ها مي­تواند زمينه­ساز بروز يک تحول عمده باشد. بي­توجهي به ارزش­ها، مشروعيت و مقبوليت يک نظام را زير سؤال مي­برد. اين پديده سبب نوعي ناهماهنگي بين نظام اجتماعي و نظام حاکم مي­شود و در ادامه تحول بنيادين در آن جامعه رقم خواهد خورد. از نظر جانسون، ورود ارزش­هاي جديد و نامناسب با يک نظام اجتماعي به آن جامعه، سبب ناهماهنگي نظام اجتماعي با نظام حاکم مي‌شود و زمينه­ساز تغييرات بنيادين در آن جامعه خواهد شد. بنابراين ارزش­ها مباني دوام و قوام ثبات جامعه هستند؛ از اين رو در جنگ نرم، آماج حمله قرار مي­گيرند. کشور مهاجم با انتشار ارزش­هاي بيگانه در جامعه هدف، ارزش­هاي آن جامعه را تخريب مي‌کند و از مقبوليت مي­اندازد.[38] ارزش­هاي بيگانه با خنثي­کردن ارزش­هاي جامعه هدف، انگاره­هايي در اذهان عمومي جامعه هدف به­وجود مي­آورند که در تعارض با ارزش­هاي حاکم است و از اين رو افکار عمومي در تقابل با حاکميت قرار مي­گيرد. منظور از انگاره، تصوير­سازي رسانه­هاي مهاجم است که اين تصاوير با واقعيت­هاي جامعه هدف فاصله دارد. بر مبناي مطالعات پژوهشگران جنگ نرم، اين تصويرسازي­ها در سه حيطه فردي، اجتماعي و نظام سياسي دنبال مي­شود؛[39] يعني جنگ نرم نگرش و گرايش افراد را نسبت به سه نشانگاه نظام سياسي، اعتقادات و ارزش­هاي فردي و اجتماعي مورد هجوم قرار مي­دهد و الگوي مورد نظر خود را در هر يک از اين سه حوزه جايگزين مي­کند. طبق ديدگاه يکي ديگر از پژوهشگران، جنگ نرم براي تغيير در اين سطوح، چهار عمليات انجام مي­دهد. اين عمليات­ها را مي­توان شاخص­هاي جنگ نرم نيز دانست.[40] در ذيل به تشريح آن­ها مي­پردازيم:

1) مشروعيت­زدايي ساختاري از نظام سياسي؛ در فرايند جنگ نرم نيروهاي خارجي تلاش مي­کنند تا تصويري از ساخت حکومت و قدرت به مردم معرفي کنند که سبب ايجاد جدايي و شکاف بين آن­ها با حکومت مي‌شود و پذيرش حکومت توسط مردم را با چالش مواجه مي­کند؛ از اين رو، دشمن به انگاره­سازي تهاجمي عليه ساختار سياسي کشور هدف مي­پردازد. اين کار بيشتر با ارائه چهره غيردموکراتيک و ناکارآمد از حاکميت و مغايرت آن با خواست عمومي انجام مي­شود. جنگ نرم در حوزه مشروعيت­زدايي ساختاري از يک سو، معطوف به تخريب نظام سياسي و از سوي ديگر معطوف به تغيير ادراک مردم نسبت به نظام سياسي است. در اين فرايند، اقدامات ذيل توسط دشمن انجام مي­شود:

1-1) طرح ابهامات نسبت به نظام سياسي و به پاسخ­گويي کشاندن مسئولان در قبال اين ابهامات به­ويژه ابهامات در مورد برگزاري انتخابات؛

2-1) القاي ناکارآمدي نظام در ابعاد مختلف با بزرگ‌نمايي مشکلات و کوچک­نمايي موفقيت­ها؛

3-1) حداقل­سازي اعتماد جامعه به چارچوب­هاي ساختاري و نهادي و همچنين به کارگزاران حکومتي با تخريب وجهه آنان.

2) انسجام­زدايي ساختاري از جامعه هدف؛ زماني­که يک جامعه در سطح مطلوبي از همبستگي و همگرايي اجتماعي قرار داشته باشد، آن­گاه يک نظام سياسي توان تبديل همبستگي اجتماعي به انسجام ساختاري را خواهد داشت. در شرايط مبتني بر انسجام اجتماعي، زمينه­هاي لازم براي حداکثرسازي همکاري و مشارکت گروه­هاي مؤثر در ايجاد امنيت نرم فراهم مي­شود. تخريب انسجام اجتماعي يکي از اهداف و نشانگاه­هاي اصلي جنگ نرم است. براي انجام اين کار، عاملان جنگ نرم تلاش مي­کنند لايه­هاي جامعه را بر مبناي انگاره­ها و ديدگاه­هاي معارض با نظام سياسي هدف به تحرک وادارند. در اين وضعيت، انسجام اجتماعي به­هم مي‌ريزد و جامعه رو در روي نظام سياسي قرار مي‌گيرد. بنابراين انسجام­زدايي ساختاري از جامعه به بي­ثبات­سازي سياسي منجر مي­شود. در اين رويکرد، جنگ نرم بيشتر وجه عملياتي به خود مي­گيرد. به­عبارتي در اينجا جنگ نرم از سطح رواني و تبليغاتي فراتر مي‌رود و در ايجاد رفتارهاي معارضانه تجلي مي­يابد؛ از اين رو انسجام­زدايي ساختاري از جامعه هدف را مي­توان زمان ثمردهي جنگ نرم براي عاملان آن دانست. عاملان جنگ نرم در حوزه انسجام‌زدايي ساختاري از جامعه، اقدامات ذيل را انجام مي­دهند:

1-2، تهييج لايه­هاي اجتماعي جامعه هدف به­سوي شورش، نافرماني مدني و راهپيمايي اعتراضي بر مبناي قالب­هاي فرهنگي و اجتماعي مغاير با نظام سياسي هدف؛

1-2، شکل­دادن گروه­ها و مجموعه­هاي پنهان در جامعه براي ايجاد تضاد و منازعه اجتماعي و شکستن انسجام اجتماعي.

3) امنيتي­سازي فضاي سياسي اجتماعي؛ در فرايند امنيتي­سازي، عاملان جنگ نرم موضوعاتي را که چندان در حوزه امنيت تعريف نمي­شود، امنيتي مي­کنند. آنان با استفاده از جنگ رسانه­اي، تبليغ و تکرار يک موضوع با ادبياتي امنيتي، آن موضوع را از چارچوب عادي قوانين و مقررات کشور هدف عبور مي­دهند و آن را وارد محيط امنيتي مي­کنند؛ به­عبارتي، اجازه نمي­دهند موضوع مورد نظر در فرايندي عادي بررسي شود؛ بلکه آن را حساس و ملتهب جلوه مي­دهند تا جايي که از نگاه شهروندان جامعه هدف، آن موضوع، مقوله­اي امنيتي تلقي گردد. بر اين اساس، شهروندان جامعه هدف، سياست­هاي نظام سياسي خود در اين موضوع را به‌منزله تهديد مي­دانند. نتيجه اين کار، بي­اعتمادي به نظام سياسي و ايجاد شکاف بين مردم و نظام سياسي در جامعه هدف است. امنيتي­سازي فضاي سياسي اجتماعي، خود زمينه­اي است که در نهايت به تخريب وجهه حاکميت يعني مشروعيت­زدايي ساختاري و همچنين به از بين رفتن انسجام اجتماعي منجر مي­شود.

4) هنجارسازي معارض در کشور هدف؛ هنجارسازي معارض به دنبال تغيير در مباني فکري، ارزشي و نگرشي آحاد جامعه هدف به­عنوان لايه­هاي زيرين و بنيادين فرهنگ آن جامعه است. هدف نهايي در اين رويکرد، تغيير هويتي است. با موفقيت اين تغيير، رفتار افراد جامعه هدف نيز تغيير مي­کند و همان کاري را انجام مي­دهند که عاملان جنگ نرم به دنبال آن هستند. در اين حوزه، هدف، از بين بردن وابستگي­هاي فرهنگي اجتماعي پيشين و در مقابل، گسترش هنجارهاي فرهنگي اجتماعي معارض با هنجارهاي موجود است. بر اين اساس، نظام ارزشي موجود، تخريب مي­شود و گرانيگاه اين برنامه، تخريب ارزش­ها، آرمان­ها، افکار و عقايد سنتي است که سبب نوعي گسست فرهنگي در سطح جامعه و در روابط بين جامعه و نظام مي­شود. در نتيجه هنجارهاي سنتي که نگه­دارنده انسجام اجتماعي است، توسط افراد جامعه ديگر دروني نمي­شود و نوعي از خودبيگانگي و چالش هويتي به­وجود مي­آيد. بنابراين در نتيجه اين رويکرد، هم انسجام و همبستگي اجتماعي و هم انسجام سياسي اجتماعي از بين مي­رود. از طرف ديگر، به سبب تهديد هويت ملي در اين حوزه، هويت­هاي فروملي انسجام مي­يابند و چه‌بسا افزايش بيش از اندازه قدرت آن­ها، سبب تجزيه­طلبي گردد. هنجارسازي معارض همچون امنيتي­سازي فضاي سياسي اجتماعي، مقدمه شکل­گيري دو عمليات ديگر است؛ اما نسبت به بقيه به­شکلي عميق­تر سبب تغيير جامعه هدف مي‌شود و مطلوب دشمن را در جنگ نرم برآورده مي­کند.

در مجموع مي­توان گفت: چهار عمليات جنگ نرم هر کدام گوياي بدبين­سازي مردم جامعه هدف به يکي از سه سطح فردي، اجتماعي و سياسي هستند. مشروعيت­زدايي ساختاري از نظام سياسي و امنيتي­سازي فضاي سياسي اجتماعي، گوياي تقابل­سازي نگرش مردم نسبت به ساختار سياسي است. انسجام­زدايي ساختاري از جامعه هدف، سبب تقابل­سازي نگرش مردم با همبستگي اجتماعي مي­شود و هنجارسازي معارض نيز سبب ايجاد تقابل نگرش و بدبيني مردم نسبت به فرهنگ و هويت خود مي­گردد.

ج) شاخص­هاي جنگ نرم در فيس­بوک

در اين تحقيق، بر مبناي روش تحليل محتوا و استفاده از تکنيک نمونه­گيري تصادفي، 100 صفحه فارسي فيس­بوک مورد بررسي قرار گرفت و متغيرهاي سياسي جنگ نرم از اين صفحات استخراج شد. مجموع 19 متغير از صفحات استخراج شده، ذيل چهار شاخص جنگ نرم – که در بالا تشريح شدند- دسته­بندي شده است. اين متغيرها در مجموع با فراواني 209 بار در صفحه اصلي فيس­بوک افراد مختلف منتشر شده است. در اين بررسي تنها متغير‌هاي مهم که در صفحه اصلي يا هوم­پيج قرار دارند، ملاک قرار گرفته است. انتشار اين متغيرها در صفحه اصلي نشان­دهنده اهميت­دادن به آن­هاست و ديگر اينکه بررسي صفحات دروني، نيازمند عضويت در اين پايگاه است که ممنوعيت قانوني دارد. نکته ديگر اينکه ملاک تشخيص اينکه کدام شاخص و متغير از اولويت بيشتري در جنگ نرم برخوردار است، درصد تعداد دفعات انتشار آن است نه تعداد صفحات؛ چرا که هر صفحه، خود داراي چندين موضوع است و مختص به يک موضوع خاص نيست. به­عبارتي، يک صفحه مساوي با يک متغير نيست. درصد تعداد دفعات انتشار از آنجا که قابل مشاهده و شمارش است، مطمئن­تر است. در حالي­که مثلاً يک متغير ديگر در فيس­بوک يعني تعداد افرادي که با يک موضوع اعلام موافقت مي­کنند (لايک­کردن)، قابل اطمينان نيست؛ چون اين اطمينان وجود ندارد که فرد تنها با ديدن عنوان مطلب با آن موافقت کرده يا کل آن را خوانده و آگاهانه موافقت خود را اعلام کرده است. مجموعه نتايج اين بررسي در جدول­هاي زير آمده است:

شاخص انسجام­زدايي ساختاري از جامعه

(دعوت به اعتصاب و تظاهرات، تجزيه­طلبي)
متغيرها
فراواني انتشار

1- بازنشر مواضع، تصاوير و فيلم­هاي ميرحسين موسوي، مهدي کروبي و زهرا رهنورد به­عنوان سران فتنه، حمايت از فتنه سبز و تأکيد بر ادامه راه با همان ادعاها و ديدگاه­هاي بعد از انتخابات 88
22

2- دعوت به نافرماني مدني، شورش و اعتراض عليه نظام با خواسته­هاي سياسي، اقتصادي و کارگري
12

3- ترويج قوم­گرايي و جدايي­طلبي و پيوند آن با بيگانگان
6

4- حمايت از حمله نظامي به کشور، مخالفت با روش­هاي گاندي­وار براي سرنگوني نظام و تبليغ مبارزه مسلحانه عليه نظام
4

جمع فراواني انتشار: 44 بار

شاخص مشروعيت­زدايي ساختاري از نظام

(انگاره­سازي تهاجمي عليه ساختار سياسي)
شاخص­ها
فراواني انتشار

1- اهانت به مقام معظم رهبري و حرمت‌شکني ايشان، اهانت به نظام و القاي ناکارآمدي آن با ادبيات تمسخرآميز، تصاوير و کاريکاتورهاي موهن
25

3- بزرگ‌نمايي فساد اقتصادي و متهم­کردن مسئولان در اين موضوع
3

4- القاي بي­توجهي نظام به مشکلات مردم و ايجاد شکاف بين مردم با نظام
19

5- سياه­نمايي و تمسخر وضعيت اقتصادي کشور، بزرگ‌نمايي گراني
14

6- ترسيم فضاي استبدادي در کشور و ادعاي نبود آزادي با قائل شدن حقوق مدني براي گروه­هاي نامشروع
6

7- مخالفت با دارا بودن انرژي هسته‌اي
2

جمع فراواني انتشار: 69 بار

شاخص امنيتي­سازي فضاي سياسي اجتماعي
شاخص‌ها
فراواني انتشار

1- امنيتي‌سازي جامعه با موضوع بزرگ‌نمايي موضوع زندانيان سياسي، مظلوم­نمايي آن­ها و ادعاي پايمال‌شدن حقوق آن­ها
24

2- تصويرسازي امنيتي از جامعه به بهانه مخالفت با گشت ارشاد
18

جمع فراواني انتشار: 42 بار

شاخص هنجارسازي معارض در حوزه سياسي

(تغيير ترجيحات سياسي افراد)
شاخص­ها
فراواني انتشار

1- اهانت به اسلام، قرآن و امامان معصوم(ع) با جملات، تصاوير و کاريکاتورهاي موهن و تمسخرآميز
20

2- ترويج الحاد و ماده­گرايي
7

3- القاي تضاد و دشمني هويت ديني با هويت و منافع ملي و لزوم دفاع از هويت و منافع ملي در مقابل دين
9

4- اهانت و تمسخر علما و روحانيان
3

5- استبدادي خواندن دولت بشار اسد، حمايت از سرنگوني آن و ادعاي حمايت ايران از استبداد در سوريه
8

6- باستان­گرايي
2

7- حمايت از سلطنت­طلبان و تطهير وجهه رژيم پهلوي
5

جمع فراواني انتشار: 54 بار

*جمع­بندي نتايج

همچنان­که در مباحث نظري گفته شد، مشاهده مي­شود که فيس­بوک به­سبب قابليت­هاي محيطي و ساختاري، عرصه ترويج مؤلفه­هاي متعدد و متکثر جنگ نرم عليه نظام سياسي و جامعه ايران است. در اين محيط، انواع انگاره­ها و تصويرهاي مخالف با فضاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و امنيتي ايران منتشر مي­شود و در بيشتر مواقع، اعضا نيز با کمترين تأمل، موافقت خود را با آن­ها اعلام مي­کنند و اين نتيجه تداعي مي‌شود که بگوييم عامل بنيادين در شکل­گيري توافقات و همبستگي­هاي مجازي، تأمل و تفکر نيست؛ بلکه احساسات و علاقه­مندي است. در عين حال، اين توافقات نه­چندان متفکرانه بر اعلام همراهي با يک موضوع، اثرگذار و مهم است و سبب برجسته­شدن، تبليغ و گسترش يک انگاره و تصوير در جوامع مجازي و حقيقي مي­شود. بخشي از مردم که از درصد حقيقي­بودن يا نبودن اعلام همراهي بخش ديگر با يک انگاره و تصوير مطلع نيستند، با ديدن ارقام بالاي اعلام همراهي با آن انگاره، با آن موافقت مي­کنند. وقتي يک انگاره هرچند غلط و بي­بنيان در جامعه هدف گسترش يابد، دشمن در آن مسير سرمايه­گذاري مي­کند و دامنه­ موضوع را گسترش مي­دهد.

بررسي 19 متغير جنگ نرم، شاخص­ها و نشانگاه­هايي را که اين پايگاه اينترنتي در برنامه جنگ نرم هدف قرار داده، مشخص مي­کند و اولويت و ميزان اهميت آن­ها در نگاه دشمن را روشن مي­سازد. تحليل نتايج اين بررسي، موارد ذيل را روشن مي­کند:

1- گفته شد که دو شاخص مشروعيت­زدايي ساختاري از نظام سياسي و امنيتي­سازي فضاي سياسي اجتماعي، گوياي تقابل­سازي نگرش مردم نسبت به ساختار سياسي است. فراواني انتشار مجموع متغيرهاي اين دو شاخص نسبت به بقيه متغيرها 53 درصد است. به­عبارتي نشانگاه اصلي که دشمنان جمهوري اسلامي در برنامه جنگ نرم عليه ايران دنبال مي­کنند، «ساختار جمهوري اسلامي و مقبوليت آن در بين مردم» است. دشمن تلاش مي­کند با انگاره­هاي تهاجمي عليه ساختار سياسي جمهوري اسلامي، وجهه و اعتبار آن را در نزد مردم تخريب کند و بين مردم و نظام، شکاف و جدايي اندازد. در اين مرحله هنوز انجام اقدام عملي توسط مردم عليه نظام طراحي نشده؛ اما زمينه اصلي وقوع اين رخداد در همين دو نشانگاه(مشروعيت­زدايي ساختاري از نظام سياسي و امنيتي­سازي فضاي سياسي اجتماعي) قرار دارد. به نظر مي­رسد در صورت خنثي­سازي اقدامات دشمن در اين حوزه، مراحل بعدي جنگ نرم که تحريک مردم عليه نظام سياسي است، عملياتي نمي­شود؛ اما با تشديد اين روند، بايد منتظر اتفاق مذکور بود. نتيجه ديگر اينکه نيمي از انگاره­هاي جنگ نرم در فيس­بوک داراي ويژگي تبليغي هستند و کمتر جنبه عملياتي دارند.

1-1- در حال حاضر بيشترين تأکيد دشمن در جهت تخريب وجهه نظام و ايجاد شکاف بين مردم و نظام بر ترويج ادبيات اهانت­آميز عليه نظام و مسئولان کشور قرار دارد. اين متغير 5/22 درصد از کل متغيرهاي مقابله با ساختار سياسي را تشکيل مي­دهد و از فراواني نزديک به 12 درصد در کل متغيرها برخوردار است. اين موضوع نشان­دهنده درصد بالاي مخالفت­هاي افراطي و خصمانه در فيس­بوک عليه جمهوري اسلامي است که وقوع رفتارهاي غيرمنطقي و ساختارشکنانه را به­هنگام ايجاد يک تحرک اجتماعي عليه نظام تشديد مي­کند.

2-1- تکيه­گاه بعدي دشمن بعد از اين موضوع، طرح مکرر آزادسازي زندانيان سياسي است. اين متغير در بين ساير متغير‌هاي مربوط به مقابله با ساختار سياسي، از فراواني انتشار 5/21 درصد برخوردار است و در کل متغيرها فراواني 5/11 درصد دارد. تبليغ موضوع آزادسازي زندانيان سياسي از سوي جريان اپوزيسيون، نشان­دهنده ادامه حيات جريان فتنه است؛ به­عبارتي در حال حاضر، فتنه­گران زير پرچم آزادسازي زندانيان سياسي هويت و همبستگي خود را حفظ مي‌کنند و منسجم مي­سازند. درصد قابل توجه اين متغير در بين ساير متغيرها نشان­دهنده زنده بودن طرفداران فتنه در لايه­هاي مختلف جامعه است. نگاه هواداران اين موضوع در فيس­بوک يک نگاه کاملاً متعصبانه و حق‌به­جانب است؛ يعني در مورد اقدامات ساختارشکنانه زندانيان و مجرم بودن آن­ها هيچ بحثي صورت نمي­گيرد؛ بلکه به‌تمامي آن­ها را مظلوم و برحق مي‌دانند و يک­سويه قضاوت مي­کنند. گفتني است هرچند تعداد اعضاي صفحات در اين پژوهش ملاک سنجش قرار نگرفته؛ اما بايد گفت صفحات زندانيان سياسي از اعضاي زيادي برخوردارند.

3-1- در نوبت بعد، متغير القاي بي­توجهي نظام به مشکلات مردم قرار دارد که 17 درصد متغير‌هاي مربوط به مقابله با ساختار سياسي و 9 درصد کل متغيرها در آن جاي دارند. در کنار اين، متغير سياه­نمايي وضعيت اقتصادي کشور و القاي ناکارآمدي نظام در حل مشکلات اقتصادي نيز قرار دارد که 5/12 درصد متغيرهاي مربوط به مقابله با ساختار سياسي و 5/6 درصد کل متغيرها در آن جاي دارند. اين دو موضوع در کنار هم مي­تواند تأثير مخربي بر شکاف دولت- ملت داشته باشد؛ اما نکته مهم اينکه با وجودي که افزايش فشار اقتصادي و تحريم اقتصادي در اولويت برنامه­هاي دشمن براي مقابله و مهار جمهوري اسلامي قرار دارد، اين متغير در فيس­بوک در اولويت نيست.

4-1- مخالفت با گشت ارشاد و از اين طريق، القاي فضاي پليسي و امنيتي در جامعه، ديگر متغير جنگ نرم در فيس­بوک است. اين متغير 16 درصد متغيرهاي مربوط به مقابله با ساختار سياسي و 5/8 درصد کل متغيرها را پوشش مي­دهد. متغير ترسيم فضاي استبدادي در کشور و ادعاي نبود آزادي که نزديک به 5/5 درصد متغيرهاي مربوط به مقابله با ساختار سياسي و نزديک به 3 درصد کل متغيرها را در برمي­گيرد، معناي مشترکي با اين متغير دارد. هر دو، حکومت را به رفتارهاي پليسي و استبدادي متهم مي­کنند. البته با توجه به اينکه دوره زماني اين پژوهش، فصل گرما بود و فعاليت گشت ارشاد در اين فصل بيشتر از ساير فصل­هاست، متغير مخالفت با گشت ارشاد، رشد بالايي را نشان مي­دهد و از اين رو مي­توان گفت اين متغير، ثبات زيادي ندارد. در نهايت با توجه به درصد اين دو متغير بايد گفت حمله به نظام با استفاده از مفاهيم استبداد، اختناق، نبود آزادي و مفاهيمي که نشان­دهنده فضاي بسته سياسي است، در نگرش مخالفان نسبت به نظام همچنان وجود دارد؛ اما به­نظر مي­رسد دامنه آن آرام‌آرام در حال جمع شدن است، چراکه تنها به‌هنگام وقوع رفتاري که اپوزيسيون آن را نمي­پسندد، رخ مي­نمايد و در حالت عادي رشد زيادي ندارد. به­ نظر مي­رسد جريان اپوزيسيون ديگر حوصله و اميدي به ترويج اين ادبيات به­صورت مداوم ندارد و شايد از اثرگذاري اين مفاهيم در فاصله انداختن بين مردم و نظام نااميد شده است. انگاره­هاي جنگ نرم در فيس‌بوک عليه نظام، به­شدت تابع اتفاقات و رخدادهاي روزمره است و از برنامه­ريزي راهبردي برخوردار نيست. اين، برخاسته از ويژگي غيرتاريخي محيط مجازي است.

5-1- دو متغير بزرگ‌نمايي فساد اقتصادي و متهم­کردن مسئولان در اين موضوع و مخالفت با دارا بودن انرژي هسته­اي در دوره زماني مورد بررسي، از کمترين درصد در بين متغيرهاي مقابله با ساختار سياسي و نيز در بين کل متغيرها برخوردارند. در اين دوره، اتفاق پرسروصدايي در فضاي واقعي پيرامون اين دو رخ نداده است و بنابراين، بازتاب چشمگيري در پايگاه فيس­بوک نداشته است. اين مقوله نيز تابعيت فضاي مجازي از فضاي واقعي را نشان مي­دهد. شايد بتوان بر اين نکته هم تأکيد کرد ­که به­نظر مي­رسد اپوزيسيون حاضر در فيس­بوک، شناخت چنداني از برنامه هسته­اي ايران ندارد و آن را مسئله خود نمي­داند. صفحاتي که رويکرد مخالفت با برنامه هسته­اي ايران را دارند، کم‌تعداد با اعضاي بسيار کم هستند و تحليل کارشناسانه در آن­ها مشاهده نمي­شود.

2- شاخص هنجارسازي معارض در جامعه ايران و مقابله با ارزش­هاي سياسي جامعه ايران در رتبه دوم بعد از شاخص مقابله با ساختار سياسي قرار دارد. متغيرهاي اين شاخص نزديک به 26 درصد کل متغيرها را به خود اختصاص داده­اند. در اين بخش، منابع و ارزش­هاي اسلامي و ديني مورد بيشترين تهاجمات قرار گرفته است. ابزار دشمن در اين تهاجم، استفاده از ادبيات توهين­آميز و تمسخرآميز است؛ يعني گفتمان روشنفکري ديني که زماني ابزار اصلي نقد دين و ارائه برداشت التقاطي از دين براي همسويي با ليبراليسم بود، در صفحات فيس­بوک مشاهده نمي­شود؛ بلکه ابزار اصلي دشمن، توهين و تمسخر ارزش­هاي ديني و اسلامي به شکل­هاي بسيار بيشرمانه و وقيحانه است. اين متغير 37 درصد کل متغيرهاي شاخص هنجارسازي معارض و 10 درصد از کل متغيرها را شامل مي­شود. گفتني است اين آمار، نتيجه بررسي صفحاتي از فيس­بوک است که بيشتر گرايش سياسي دارند، در حالي­که صفحات با گرايش­هاي اجتماعي و فرهنگي نشان­دهنده اهانت­هاي بسيار وقيح و افراطي به مقدسات اسلامي است. مثلاً بعد از اهانت شاهين نجفي به امام هادي(ع)، کمپين­ها و صفحات زيادي در فيس­بوک به حمايت از وي ايجاد شد که همان اهانت­ها را حتي با زباني موهن­تر نسبت به تمامي ائمه اطهار(ع) ترويج مي­کرد و از اين دست صفحات در فيس­بوک بسيار يافت مي­شود. البته بايد گفت هواداران جبهه اسلامي نيز صفحات و کمپين­هاي زيادي را با اعضاي زياد در فيس­بوک ايجاد کرده­اند که معارف ائمه(ع) را ترويج مي­کند. اما نکته مهم اينکه ويژگي­هاي ماهوي فيس­بوک – که قبلاً گفته شد- زمينه ترويج اهانت­هاي متني و تصويري بسيار وقيح و مبتذل را عليه مقدسات اسلامي و ديني به شکل بي­سابقه­اي فراهم کرده است. عوامل و عناصر رسانه­هاي ديجيتال برخلاف راديو، تلويزيون و روزنامه مشخص نيستند. ميليون­ها نفر در فيس­بوک با هويتي که مي­توانند آن را پنهان کنند، مطلب مي­نويسند و چند برابر اين افراد آن­ها را مشاهده مي­کنند. اين زمينه سبب شده تا رويکرد بي­سابقه­اي در توهين­ جبهه معارض به مقدسات اسلامي آغاز شود. تا پيش از اين، معارضان با روش­هاي پنهان­کاري، استعاره­اي و غيرمستقيم به مقدسات اسلامي توهين مي­کردند؛ اما امروزه اين اهانت­ها شکل آشکار و عرياني به خود گرفته است. نکته ديگر اينکه فعاليت­هاي جريان القاعده و وهابيت سبب شده تا مخالفان اسلام که شناخت کمي از اسلام دارند، در صفحات فيس­بوک، تمامي مسلمانان را با ويژگي­هاي جريان­ القاعده و تکفيري بشناسند و بنابراين به ظن خود، اسلام را مخالف انسانيت، پيشرفت و عقلانيت معرفي مي­کنند.

1-2- ترويج الحاد و انکار خدا در صفحات فارسي فيس­بوک هم نسبتاً چشمگير است. هرچند اين متغير 13 درصد از متغيرهاي شاخص هنجارسازي معارض و 3 درصد از کل متغيرها را شامل مي­شود؛ اما آشکارشدن اين انگاره در افکار عمومي، موضوعي بي­سابقه است که از ديگر نتايج خاص رسانه­هاي ديجيتال است. امروزه در فيس­بوک افراد ايراني رسماً خود را ضد خدا، منکر خدا و منکر قيامت معرفي مي­کنند. خطر اين موضوع اين است که گسترش آن، سبب تبديل شدن به يک وجهه روشنفکري شود و جوانان کشور را تحت تأثير قرار دهد. در تاريخ معاصر ايران هرگاه يک انگاره فکري فرهنگي تبديل به وجهه روشنفکري شده، گسترش زيادي يافته است.

2-2- باستان­گرايي و برجسته­کردن هويت باستاني در مقابل هويت ديني که بيشتر سلطنت­طلبان آن را رواج مي­دهند و همسو با آن، متغير حمايت از جريان سلطنت­طلب از فراواني پايين و طرفداران کمي در فيس­بوک برخوردار است. متغير باستان­گرايي از فراواني 4 درصد در کل متغيرهاي شاخص هنجارسازي معارض و از فراواني يک درصد در کل متغيرها برخوردار است. متغير حمايت از سلطنت­طلبان از فراواني 9 درصد در کل متغيرهاي شاخص هنجارسازي معارض و از فراواني 2 درصد در کل متغيرها برخوردار است که ارقام کمي هستند. صفحات خاندان پهلوي در فيس­بوک کم‌مطلب و کم‌تعدادند. البته صفحه رضا پهلوي اعضاي زيادي را به عنوان طرفدار نمايش مي­دهد؛ اما گفتيم که اين متغير چندان مورد اطمينان نيست. محور اصلي مطالب منتشرشده در اين صفحات، القاي ناکارآمدي حکومت اسلامي، تطهير وجهه خاندان پهلوي و منجي معرفي کردن آن­هاست. مطالب اين صفحات، نشان­دهنده آشنايي که با مسائل داخلي کشور است.

3- گفته شد که شاخص انسجام­زدايي از جامعه هدف، گوياي مرحله خارج شدن جنگ نرم از رويکرد تبليغي و واردشدن به فضاي عملياتي است. در اين مرحله، جنگ نرم از حوزه اثرگذاري رواني و تغيير ادراک و نگرش شهروندان نسبت به نظام تاحدي عبور کرده و وارد مرحله تغيير رفتار آنان شده و به­دنبال ايجاد نافرماني مدني و برانگيختن رفتارهاي مخالفت­آميز و معارض در شهروندان شده است. متغيرهاي اين شاخص 21 درصد کل متغيرهاي جنگ نرم را داراست. اين شاخص چون نزديکي بيشتري با رفتارهاي ساختارشکن دارد؛ بنابراين مهم است که بدانيم در حال حاضر کدام رفتارها در برنامه جنگ نرم مورد نظر است. نگاهي به درصد متغيرهاي اين شاخص نشان مي­دهد الگوي رفتاري که در فتنه 88 پياده شد، همچنان در جريان اپوزيسيون از اولويت برخوردار است. متغير بازنشر مواضع سران فتنه و برجسته­سازي تصاوير و تفکرات آنان، 50 درصد متغيرهاي شاخص انسجام­زدايي از جامعه هدف را داراست و 5/10 درصد از کل متغيرها، مربوط به اين موضوع است که مقوله­اي قابل توجه است. در بالا گفتيم که فتنه­گران اکنون با موضوع آزادسازي زندانيان سياسي ابراز وجود مي­کنند؛ بنابراين بايد درصد متغيرهاي اين موضوع را در کنار متغيرهاي حمايت از سران فتنه جمع کرد. نتيجه اين حاصل جمع عدد 22 درصد از کل متغيرهاي جنگ نرم است که رقمي قابل توجه است. بر اين مبنا به نظر مي­رسد الگوي فتنه 88، الگوي مطلوب جريان اپوزيسون براي مقابله با نظام است و جبهه معارض، از زاويه نگرش­ها و باورهاي جريان فتنه به نظام مي­نگرد. مي­توان انتظار داشت که زمينه­سازي براي تکرار فتنه 88 در برنامه عاملان جنگ نرم هنوز از اولويت برخوردار است. گفتني است صفحات مربوط به سران فتنه به­ويژه صفحات ميرحسين موسوي در پايگاه فيس­بوک، بيشترين تعداد عضو را دارد. بنابراين چنانچه دشمن بار ديگر بخواهد از عملياتي­شدن نسخه­اي از جنگ نرم در داخل کشور حمايت کند، آن نسخه، قرابت زيادي با نسخه فتنه 88 خواهد داشت.

1-3- اينکه «آيا در حال حاضر به­سوي عملياتي­شدن نسخه ديگري از جنگ نرم که همسو با فتنه 88 باشد، مي­رويم يا خير؟» را تا حدودي يک متغير پاسخ مي­دهد و آن، فراواني صفحاتي است که اکنون از نافرماني مدني و شورش عليه نظام، طرفداري مي­کنند. اين متغير از فراواني 27 درصد در کل متغيرهاي انسجام­زدايي از جامعه و نزديک به 6 درصد از کل متغيرهاي جنگ نرم را تشکيل مي­دهد. اين متغير در مقايسه با ديگر متغيرها فراواني کمي دارد. در نتيجه مي­توان گفت در حال حاضر زمينه­هاي عملياتي نسخه ديگري از برنامه­هاي جنگ نرم، همسو با ماهيت فتنه 88، چندان فراهم نيست؛ اما فتنه 88 همچنان به­عنوان الگوي برخورد با نظام در اذهان جريان اپوزيسون مطرح است.

2-3- با وجود اينکه ترويج قوم­گرايي و جدايي­طلبي، يکي از برنامه­هاي اصلي دشمن در مواجهه با جمهوري اسلامي است، اين متغير در فيس­بوک از فراواني زيادي برخوردار نيست. درصد فراواني اين متغير در کل متغيرهاي انسجام­زدايي از جامعه، 14 درصد و در کل متغيرهاي جنگ نرم، 3 درصد است. حتي صفحات قوميت­ها که با قوم­گرايي مخالفند، چشمگيرند. در صفحات قوميت­ها چه آنان که گرايش جدايي­طلبي دارند و چه آنان که ندارند، مشکلات محلي بازتاب زيادي دارد. اين مشکلات براي طيف­هاي جدايي­طلب، انگيزه و بهانه­اي براي حمله به جمهوري اسلامي است.

2-3- در صفحات فيس­بوک انگاره آماده­سازي افکار عمومي براي حمله نظامي به کشور و دعوت به مبارزه مسلحانه عليه نظام، از فراواني بسيار کمي برخوردار است. اين متغير 9 درصد از کل متغيرهاي انسجام­زدايي از جامعه و 2 درصد از کل متغيرهاي جنگ نرم را پوشش مي­دهد که رقم بسيار کمي است.

بر مبناي پژوهش حاضر، در نهايت بايد گفت: در برنامه جنگ نرم دشمن عليه جمهوري اسلامي ايران در پايگاه فيس­بوک نشانگاه اصلي حمله به ساختار سياسي جمهوري اسلامي است. دشمن مهم­ترين مانع رسيدن به اهداف خود را ساختار نظام مي­داند. انگاره­هاي حمله به ساختار نظام جمهوري اسلامي در فيس­بوک به ترتيب فراواني عبارتند از: 1- توهين به مقام معظم رهبري و تخريب وجهه ايشان؛ 2- القاي ناکارآمدي نظام به­ويژه در حل مشکلات اقتصادي و ارائه تصوير استبدادي و امنيتي از نظام؛ 3- القاي بي‌توجهي نظام به مشکلات مردم.

جبهه معارض همزمان با تخريب وجهه و اعتبار نظام، مردم را نيز به حرکت­هاي ساختارشکنانه عليه نظام دعوت مي­کند؛ يعني شاخص­هاي جنگ نرم در فيس­بوک يک قيچي دولبه است که يک طرف آن، تخريب ساختار نظام و طرف ديگر، دعوت مردم به اقدامات ساختارشکنانه عليه نظام است. گفته شد که اين موضوع برخاسته از خاصيت اينترنت و به­تبع آن، شبکه­هاي اجتماعي مجازي است که سبب افزايش تعصبات گروهي در موضوع مورد علاقه مي‌شود و در نتيجه خصومت­ها را افزايش مي­دهد. همچنين ويژگي ذاتي شبکه­هاي اجتماعي مجازي و از جمله فيس­بوک که سبب ايجاد گرايش­هاي ساخت­شکنانه، خارج از مرکز و نپذيرفتن مراجع قانوني و رسمي مي­شود، در ترويج ادبيات تندروي مؤثر است. بر اين اساس، جبهه معارض انقلاب و نظام در محيط فيس­بوک، رفتارهاي افراطي، متعصبانه و خالي از انعطاف را منتشر و بازتوليد مي­کند. بنابراين مفاهيمي همچون دعوت به گفت‌وگو، تساهل و تسامح، مدارا و ديگر مفاهيم مسالمت­آميز بسيار کم در اين صفحات مشاهده مي­شود. در عوض، دعوت به نافرماني مدني، اعتراض­هاي خشونت­آميز و افراطي عليه نظام، فراواني بيشتري دارند. سؤال مهم اين است ­که: آيا فراواني رفتارهاي تند و اعتراضي عليه نظام در فيس­بوک، زمينه­اي براي آمدن مخالفان به خيابان­ها و عملياتي­شدن نافرماني مدني در صحنه واقعي است؟

هرچند پاسخ به اين سؤال، خود پژوهش ديگري مي­طلبد؛ اما بر مبناي ويژگي­هاي فضاي سايبر و مطالعات ديگر، نگارنده معتقد است: تا زماني­که در محيط واقعي، زمينه­اي براي شکل­گيري حرکت­هاي ساختارشکن وجود نداشته باشد، شبکه­هاي اجتماعي مجازي و از جمله فيس­بوک نمي­توانند آغاز کننده يک حرکت ساختارشکنانه در محيط واقعي باشند. اين شبکه­ها تنها زماني­که يک حرکت ساختارشکن در محيط بيروني عملياتي شود، در گسترش دامنه آن تأثيرگذار هستند، اما في­البداهه نمي­توانند چنين تحرکي را ايجاد کنند. فراتر از اين، زماني­که يک شورش و حرکت اعتراضي وارد خيابان­ها شد، هر اندازه که طرفداران و عوامل آن بيشتر در محيط مجازي به تبليغ و گسترش آن بپردازند، به همان نسبت از ميزان جديت، اثرگذاري و موفقيت آن حرکت در کف خيابان­ها کاسته مي­شود. اين نتيجه، برخاسته از ذات متکثر شبکه­هاي اجتماعي مجازي است.

بعد از تخريب و حمله به ساختار نظام و دعوت به حرکت­هاي ساختارشکن، سومين شاخص جنگ نرم در فيس­بوک، توهين، تمسخر و حمله به ارزش­هاي اسلامي است. اين خود زمينه­ساز تقويت دو شاخص اول است. قابل توجه است که استفاده از مفاهيم تمسخرآميز و توهين، ويژگي بارز جبهه معارض در فيس­بوک است. اين موضوع همچنان­که گفته شد، بيان­کننده افزايش خصومت­هاي معارضان و در نتيجه، تجويز رفتارهاي ساختارشکن است.

در نهايت، فرضيه تحقيق مبني بر اينکه: فيس­بوک فارسي نقشي مهم در حيطه سياسي جنگ نرم دارد و انگاره­هاي زيادي را در تقابل­سازي نگرش­ها و باورهاي اعضا نسبت به انقلاب و جمهوري اسلامي منتشر مي­کند، طبق اين بررسي تقويت مي­شود. فيس­بوک محيطي سرشار از انگاره­هاي معارض انقلاب و جمهوري اسلامي است و به­ترتيب سه انگاره را بيش از همه عليه جمهوري اسلامي ترويج مي­دهد: 1- حمله به ساختار سياسي نظام؛ 2- دعوت به نافرماني مدني و رفتارهاي ساختارشکن عليه نظام؛ 3- توهين به اسلام و تخريب ارزش­هاي اسلامي.

منابع

[1] - ابو، بوسا، امپرياليسم سايبر، ترجمه پرويز علوي، تهران، ثانيه، 1385.

2- احمدي، حميد، بنيان­هاي هويت ملي ايراني، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، 1390.

3- افتخاري، اصغر، «جنگ­هاي نرم؛ شناسايي عرصه­هاي نوين دفاع»، مجموعه مقالات جنگ نرم، عرصه دفاع ملي، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، 1390.

4- بل، ديويد، درآمدي بر فرهنگ­هاي سايبر، ترجمه مسعود کوثري و حسين حسني، تهران، جامعه­شناسان، 1389.

5- ـــــــــــــــــــ ، نظريه­پردازان فرهنگ سايبري، ترجمه مهدي شفيعيان، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، 1390.

6- تاجيک، محمدرضا،، روايت غيريت و هويت در ميان ايرانيان، تهران، فرهنگ گفتمان، 1384.

7- رجبي، داوود، قاب جادو؛ آسيب­هاي اينترنتي در غرب، تهران، مرکز پژوهش­هاي صدا و سيما، 1389.

8- سراج، رضا، «راهبرد جنگ نرم آمريکا بر ضد جمهوري اسلامي ايران»، مجموعه مقالات قدرت و جنگ نرم، از نظريه تا عمل، تهران، ساقي، 1388.

9- سليماني، فاطمه، «جنگ نرم و ملاحظه­هاي دفاعي- امنيتي: هدف­ها و راهکارها»، مجموعه مقالات جنگ نرم، عرصه دفاع ملي، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، 1390.

10- عاملي، سيد سعيدرضا، «دو فضايي شدن کره زمين و توسعه واقعي- مجازي»، مجموعه مقالات ارزيابي فضاي مجازي ايراني، تهران، دانشگاه تهران، 1385.

11- ـــــــــــــــــ ، مطالعات انتقادي استعمار مجازي آمريکا، تهران، اميرکبير، 1390.

12- عسگري، محمود، «ابزارها و اهداف جنگ نرم»، مجموعه مقالات جنگ نرم عرصه دفاع ملي، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)،1390.

13- علي­مرادي، مصطفي، «سير تطور شبکه­هاي اجتماعي؛ نگاهي به آغاز و انجام شبکه‌هاي اجتماعي»، فصلنامه اطلاع‌رساني و آموزشي و مطالعات رايانه‌اي علوم اسلامي، شماره 31 ، 25/6/1389. www.rahavardnoor.com

14- قادري، عباس و مرتضي خليليان، تأثير اينترنت بر هويت ملي، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردي، 1389.

15- کاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، ترجمه احد عليقليان و افشين خاکباز، جلد اول، ويراستار علي پايا، تهران، طرح نو، 1380.

16- معيني­علمداري، جهانگير، روش­شناسي نظريه­هاي جديد در سياست، تهران، دانشگاه تهران، 1385.

17- منوچهري، عباس و مسعود کوثري، رهيافت و روش در علوم سياسي، تهران، سمت،1390.

18- مهدي­زاده، سيدمحمد، «‌اينترنت و حوزه عمومي»، فصلنامه مطالعاتي و تحقيقاتي وسايل ارتباط جمعي(رسانه)، سال 15، شماره 59، پاييز 1383.

19- نورمحمدي، مرتضي، «چالش­هاي فرهنگ و هويت در فضاي مجازي»، فصلنامه اطلاع‌رساني و آموزشي و مطالعات رايانه‌اي علوم اسلامي،10/9/1389. www.rahavardnoor.com

20- ويمر، راجر دي و جوزف آر دومينيک، تحقيق در رسانه­هاي جمعي، ترجمه سيدکاووس امامي، تهران، سروش، 1389.

منابع اينترنتي:

1- http://www.akharinnews.com/last-news/item/11931-facebook.html

2- http://www.classmates.com

3- http://www.crunchbase.com/company/facebook

4- http://www.crunchbase.com/company/twitter

5- http:// www.facebook.com

6- http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910202001563

7- http://www.gerdab.ir/fa/news/10441

8- http://magicalclick.com

9- http://myparsi.com/internet/facebook-june-2011.html

10- http://www.medianews.ir/fa/2009/05/23/facebook.html

11- http://www.rheingold.com/vc/book

12- http://www.titronline.ir/vdcbuzb0prhbs.iur.html

13- http:// www.youtube.com

منبع:دانا

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 
شهرستان فارسان در یک نگاه
شهرستان فارسان در يک نگاه

خبرنگار افتخاري
خبرنگار افتخاري

آخرین اخبار
اوقات شرعی
google-site-verification: google054e38c35cf8130e.html google-site-verification=sPj_hjYMRDoKJmOQLGUNeid6DIg-zSG0-75uW2xncr8 google-site-verification: google054e38c35cf8130e.html